شکنندگی روانی (۹) من بیمار روانی‌ام، پس هر کاری که می‌خواهم انجام می‌دهم

شکنندگی روانی (۹) من بیمار روانی‌ام، پس هر کاری که می‌خواهم انجام می‌دهم

فصل هشتم

کلید نجات: من بیمار روانی‌ام، پس هر کاری که می‌خواهم انجام می‌دهم

در سپتامبر ۲۰۱۹، ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که پدری را نشان می‌داد که به دختر کوچک خود یاد می‌دهد چگونه بدون تکیه بر چیزی روی پاهایش راه برود. به‌وضوح مشخص بود که دختر هنوز خیلی کوچک است و عضلاتش توانایی تحمل وزنش را ندارند و تا آن لحظه، این دختر معصوم هنوز یاد نگرفته بود چگونه راه برود. مشکل این بود که پدر به شکلی وحشیانه این دختر را کتک می‌زد تا او را مجبور کند فوراً راه برود.

ویدیوی بسیار وحشیانه و دردناکی بود؛ در آن، پدری دیده می‌شد که به صورت دختر کوچکش سیلی می‌زد و کودک فریاد می‌کشید، سپس برای اینکه او را مجبور به راه رفتن کند، محکم به شکمش ضربه می‌زد. بعد از آن، او را در هوا بلند می‌کرد و به زمین می‌انداخت تا راه برود، اما دخترک از شدت ضعف روی زمین می‌افتاد و پدرش دوباره او را به شدت کتک می‌زد و این کار را تکرار می‌کرد. دخترک از ترس و وحشت گریه و زاری می‌کرد و چهره‌اش سرشار از هراس و وحشت بود.

این ویدیو طوفانی از واکنش‌های خشمگینانه به پا کرد و در واقع، پلیس عربستان سعودی آن پدر را که صاحب ویدیو بود، دستگیر کرد و داستان به اینجا ختم شد. اما چیزی که می‌خواهیم به آن اشاره کنیم، این است که دو روز پس از انتشار این ویدیو [پیش از دستگیری وی] یکی از همسایگان این پدر، او را شناسایی کرد. او به در خانه‌اش رفت، و به او گفت که چه چیزی در شبکه‌های اجتماعی در حال رخ دادن است و از او خواست تا نظر و واکنش خود را به این ویدیوی وحشیانه ضبط کند.

در واقع، همسایهٔ پدر ویدیویی از او ضبط کرد که در آن، پدر با حالتی سرشار از اندوه و پشیمانی و چشمانی اشک‌آلود، از مخاطبان طلب بخشش می‌کرد. او ادعا کرد که ویدیو قدیمی است و مادر دختران، یعنی همسرش، دو هفته پیش آن‌ها را رها کرده و او خود به تنهایی با دشواری‌های تربیت فرزندانش دست‌وپنجه نرم می‌کند. سپس توضیح داد که همسرش از این ویدیو به شکلی مغرضانه و برای اهدافی کینه‌توزانه سوءاستفاده کرده است. او همچنین رفتار خود را با این ادعا توجیه کرد که در آن زمان وضعیت روانی نامناسبی داشته و این تنها علت آن رفتار بوده است. در واکنش به این ویدیو، نشانه‌هایی از همدردی در بخش نظرات پدیدار شد: «درکش کنید، شما هم جاش بودید شاید همین کارو می‌کردید. بیماره دیگه، باید باهاش راه بیایم، نه اینکه مجازاتش کنیم.» به این ترتیب، وضعیت روانی او به عنوان توجیهی محکم برای ضرب‌وشتم وحشیانهٔ دخترش مطرح گردید.

در سپتامبر ۲۰۱۹، و هم‌زمان با ماجرای آن پدر، اتفاق دیگری نیز روی داد؛ وائل غُنَیم، فعال سیاسی مصری، در صفحه شخصی خود ظاهر شد و شروع به انتشار شمار زیادی ویدیوی پی‌درپی کرد. وائل غنیم یکی از برجسته‌ترین چهره‌های جوان در قیام ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ مصر بود. فعالیت سیاسی او تا آنجا ادامه یافت که به شخصیتی نمادین بدل شد؛ چهره‌ای که طرف‌های گوناگون با او به مذاکره می‌نشستند و نامش در محافل داخلی و بین‌المللی مطرح بود. محبوبیت او به‌طور بی‌سابقه‌ای افزایش یافت، چیزی که برای هیچ جوان دیگری در مصر اتفاق نیفتاده بود. اما مسیر سیاسی او در تاریخ ۳ ژوئیه ۲۰۱۳ به پایان رسید و پس از آن دیگر در عرصه عمومی ظاهر نشد.

به ناگاه، در سپتامبر ۲۰۱۹، وائل غنیم پس از شش سال دوری کامل از انظار، بار دیگر در عرصه عمومی ظاهر شد. اما این بار با ظاهری متفاوت، در حالی که سر و ابروی خود را تراشیده بود و بی‌هیچ مقدمه‌ای، دهان به رکیک‌ترین توهین‌ها و ناسزاها می‌گشود. در مقابل این رفتار زننده، نه تنها کسی او را از این کار بازنداشت، بلکه سیلی از نظرات همدلانه به سویش سرازیر شد، نظراتی با این مضمون که: «وائل غُنیم بیمار است، باید او را درک کرد. او از اختلال روانی رنج می‌برد و شما از وضعیتش خبر ندارید، پس قضاوتش نکنید».

این در حالی بود که هیچ مرجع متخصصی، ابتلای او به اختلال روانی را رسماً تأیید نکرده بود؛ با این حال، موج همدردی‌ها در پیام‌های کاربران همچنان ادامه داشت.[1]

این موج همدردی، چشم بر خطای بزرگی می‌بست که وائل غنیم در حق تاریخ و مخاطبانش مرتکب می‌شد؛ خطایی که در قالب سیل دشنام و ناسزاهایی بود که او در هر ویدیو نثار دنبال‌کنندگان خود می‌کرد. این گروه همدل، از تمام این بی‌اخلاقی کلامی چشم‌پوشی کردند، تنها با این توجیه که: «او بیمار است».

البته این تمام ماجرا نبود. شاید وائل غنیم تحت تأثیر منفی رویدادهای اخیر قرار گرفته باشد، همان‌طور که تمام نسل جوان تحت تأثیر قرار گرفته بودند. اما چیزی که این افراد همدل درک نکردند این بود که وائل غُنیم در حال بازاریابی مجدد تصویر خود در شبکه‌های اجتماعی بود، آنچه که در علم بازاریابی به عنوان Rebranding شناخته می‌شود. این رویکرد، نوعی استراتژی بازاریابی است که با هدف بازآفرینیِ نام، نمادها، گفتمان و مفاهیم به کار گرفته می‌شود تا هویتی نوین و متمایز، جایگزین تصویر ذهنی پیشین در میان مخاطبان گردد.[2]

وائل غُنیم در واکنشی تند، کسانی را که او را «بیمار روانی» می‌خواندند به سخره گرفت و با آنان رفتاری توهین‌آمیز در پیش گرفت. او حتی در یکی از ویدیوهای خود تصریح کرد که تراشیدن مو و ابرویش تنها با این هدف بوده که به «ترند» روز در شبکه‌های اجتماعی تبدیل شود. این، اعترافی صریح بود مبنی بر آنکه تمام این کارها صرفاً برای جلب توجه صورت گرفته است؛ امری که در آن موفق نیز بود.

موج همدردی با او در نوامبر ۲۰۱۹، زمانی که غُنیم در صفحه شخصی خود به خیانت به همسرش اذعان کرد و افزود این موضوع را برای نخستین بار علنی می‌کند، اوج گرفت. این افشاگری که از ارتباط او با بیش از یک زن پرده برمی‌داشت، سرانجام به جدایی فوری او از همسرش انجامید.

علی‌رغم آنکه این اعتراف، مصداق بارز «زنای محصنه»، «تجاهر به فسق» و تلاشی برای عادی‌سازی امری قبیح در جامعه بود، ذهنیتی با مضمون «او را معذور بدارید، بیمار است» بر فضا حاکم شد. این ذهنیت که خود نشانه مسئولیت‌گریزی و نوعی آسیب‌پذیری ساختگی است، سبب شد تا سیلی از پیام‌های حمایتی از غنیم راه بیفتد. این حمایت‌ها جایگزین تقبیح عمل او یا دست‌کم، انکار قلبی آن شد؛ امری که [در متون دینی] ضعیف‌ترین مرتبهٔ ایمان خوانده می‌شود.

همدردی با افراد شرور

این نوع همدردی با افراد شرور یا اعمال شرورانه موضوع جدیدی نیست، بلکه بخشی از یک زمینه فرهنگی است که به دنبال ارتقای وضعیت بد روانی به سطحی از تقدس است. این وضعیت روانی چنان به تصویر کشیده می‌شود که گویی منشأ اصلی تمام رفتارهای فرد است. طبق این دیدگاه، شخص را نمی‌توان صرفاً بر اساس عملش داوری کرد، بلکه باید شرایط روانی او را نیز در هنگام ارتکاب آن فعل در نظر گرفت. به این ترتیب، وضعیت روانی به عذری موجه برای هر خطا یا جرمی بدل می‌شود و یا دست‌کم، به عنوان توجیهی برای تخفیف در مجازات به کار می‌رود.

عمرو کامل، نویسنده و پژوهشگر مصری، به اهتمام ویژهٔ هالیوود در پیش گرفتن این رویکرد اشاره می‌کند. او به یاد می‌آورد که از زمان اکران انیمیشن «زیبای خفته» (محصول ۱۹۵۹)، همواره از شخصیت مالیفیسنت، جادوگر شریر دنیای دیزنی که «ملکهٔ اهریمنان» نیز خوانده می‌شد، به سبب اعمال پلیدش علیه بی‌گناهان، عمیقاً متنفر بود. این حس تنفر در او پابرجا بود تا آنکه شرکت دیزنی در سال ۲۰۱۴ تصمیم گرفت روایتی جدید از سرگذشت این شخصیت ارائه دهد و در سال ۲۰۱۹ نیز دنباله‌ای بر آن بسازد.

در فیلم محصول سال ۲۰۱۴، دیزنی روایتی متفاوت از شخصیت مالیفیسنت ارائه داد و او را نه در سیمای اهریمنی همیشگی‌اش، بلکه از زاویه‌ای دیگر به تصویر کشید. در این روایت جدید، فیلم به گذشتهٔ این شخصیت بازمی‌گردد و بر خیانتی که او از عشق دوران کودکی‌اش، «استفان»، می‌بیند تمرکز می‌کند. استفان که شیفتهٔ قدرت و رسیدن به تاج‌وتخت است، بال‌های این پری نیک‌سرشت و بی‌گناه را که از سرزمینش دفاع می‌کرد، بی‌رحمانه می‌بُرد و او را غرق در خون و اندوه رها می‌کند. همین خیانت عمیق، وجود مالیفیسنت را لبریز از کینه می‌کند و عطش انتقام را در او شعله‌ور می‌سازد تا سرانجام به همان جادوگر شروری بدل شود که مخاطبان می‌شناسند.

تمرکز فیلم بر گذشتهٔ تلخ و آسیب‌های روانی شخصیت شرور که او را به ورطهٔ تبهکاری کشانده، باعث می‌شود بیننده در انتها بتواند با مالیفیسنت همدردی کند، برای حال و روزش دلسوزی نماید و توجیهات بسیاری برای بخشایش او بیابد.

عمرو کامل این پدیدهٔ «انسانی‌سازی شرور» را در فیلم‌های متعددی مشاهده کرده است؛ از «ددپول» و «جوخه انتحار» گرفته تا «من نفرت‌انگیز». به گفتهٔ او، این فیلم‌ها فرهنگی را اشاعه می‌دهند که قضاوت دربارهٔ دیگران را از اعمالشان به سمت شرایط روانی و گذشتهٔ آنان سوق می‌دهد. پیام نهایی این آثار آن است که همهٔ ما ذاتاً معیوب و ناکامل هستیم و اگر در موقعیت مشابهی قرار بگیریم، ممکن است مرتکب همان اعمال شویم.[3]

بارزترین فیلمی که این الگوی جدید از برخورد با جنایت و افراد شرور را به نمایش گذاشت، فیلم جوکر (Joker) بود که در سال ۲۰۱۹ اکران شد. با اکران این فیلم، موجی بی‌سابقه از همدردی، سراسر جهان را فراگرفت. این فیلم در روزهای اول اکران خود به تعداد بی‌سابقه‌ای از بازدیدها و بلیت‌های فروخته‌شده دست یافت.[4]

سؤال اینجاست: چرا ما شروع به همدردی با یکی از شرورترین شخصیت‌های رسانه‌ای کردیم، در حالی که قبلاً از او و جرایم و اعمال شرورانه‌اش متنفر بودیم؟

متهم زمانی مجرم است که خودت را جای او بگذاری

«شرور همان شرور است و اعمال او همچنان وحشتناک است، اما اکنون فقط از زاویه‌ای جدید به او نگاه می‌کنیم و بس».

در مطالعه‌ای با عنوان «ریشه‌یابی شخصیت شرور: دیدگاه‌های روان‌شناختی»، محققان این سؤال را مطرح می‌کنند: چرا ما به جای نفرت از افراد شرور، شروع به همدردی با آن‌ها کرده‌ایم؟ چرا اگر مردی را ببینیم که ۱۵۰ میلیون دلار دزدیده است، از خوشحالی او خوشحال می‌شویم و از غم او غمگین؟ اگر این سرقت از پول ما انجام شده باشد، در آن صورت احساس ما چه خواهد بود؟

پژوهشگران پاسخ می‌دهند: هرچه بیشتر برای ما زمینه‌ای از رنج و سختی‌های فرد شرور به تصویر کشیده شود، ما بیشتر تمایل داریم اعمال شرورانه‌اش را به شرایط خارجی نسبت دهیم، نه به ذات شرورانه‌اش. رنج‌های کودکی، طلاق والدین، سخت‌گیری کارفرما، و فساد نظام سیاسی و اقتصادی عواملی هستند که فرد شرور را به ارتکاب شر سوق می‌دهند و مسئولیت آن بر عهده شرایط است، نه اراده شرور. از این رو، فرد شرور به جای اینکه مجرم تلقی شود، به عنوان قربانی در نظر گرفته می‌شود.[5]

پس هرگز درباره هیچ فرد شرور یا متهمی تنها از روی اعمالش قضاوت نکن. پیش از اینکه درباره رفتارهای مجرمانه او حکم صادر کنی، باید زندگی او را تجربه کنی و خودت را جای او بگذاری. در این صورت، درک عمیقی از موقعیت او خواهی داشت. هنگامی که عملی، نه از دیدگاه ناظر، بلکه از منظر فاعل آن نگریسته شود، فضایی گسترده برای توجیه آن گشوده می‌شود.

در پی رواجِ این رویکرد، یعنی توجیه اعمال شرورانه با تمرکز بر پیشینهٔ پرآسیبِ شخصیت و تبیین انگیزه‌های او برای مخاطب، اصطلاحی با عنوان «زوال شخصیت شرور» (Villain Decay) پدید آمد. این اصطلاح به دگرگونیِ حس ترس و نفرتی اشاره دارد که مخاطب در مواجهه نخستین با شخصیت شرور تجربه می‌کند؛ اما با بسط یافتن روایت، همان شخصیت به سوژه‌ای برای مطایبه، استهزا و حتی همذات‌پنداری بدل می‌گردد.

و به‌جای آنکه بیننده از شخصیت شرور متنفر شود و به‌شدت او را برای اعمال مجرمانه‌اش مورد سرزنش قرار دهد و به دلیل شرارت و ارتکاب محرمات از او بیزار باشد، این احساسات خشم، نفرت و بیزاری به احساسات همدلی، درک، گذشت و پذیرش نسبت به شروران تبدیل می‌شود. این تغییر احساسات دنیایی را ایجاد می‌کند که در آن همذات‌پنداری با شر، گذشت از محرمات، و تساهل در برابر جرم و جنایت رواج می‌یابد.

قربانی یا مجرم؟

متأسفانه، اصطلاح «اختلال روانی» به‌طور گسترده و گاهی مبهم مورد استفاده و تعریف قرار می‌گیرد.

- آلن لشنر، استاد روان‌شناسی در دانشگاه باکنل آمریکا.[6]

اگر بابِ توجیه اعمال را بر مبنای وضعیت روانیِ فاعلِ آن بگشاییم، این امکان فراهم می‌آید که فیلتری بسازیم تا با آن، گزینش کنیم کدام رویدادها را می‌توان با استناد به شرایط روانی و پیشینهٔ زندگیِ مرتکب، توجیه نمود و همدلی دیگران را برانگیخت. حد و مرز این توجیه کجاست؟

آیا اختلال روانی به دستاویزی بدل می‌شود که هر خطایی را به آن نسبت دهیم؟

و آیا وضعیت روانی ما به مجوزی رایگان تبدیل می‌شود که ما را از بارِ مسئولیتِ اعمال و رفتارمان بَری سازد؟

هرگاه بنا را بر توجیهِ جرم و مباح شمردنِ حرام به بهانه «بیماری روانی» بگذاریم، این قدرت انتخاب را خواهیم یافت که کدام رویدادها را محکوم کنیم و کدام را توجیه نماییم. نمونه بارز این رویکرد، در مارس ۲۰۱۹ رقم خورد؛ زمانی که نیوزیلند چشم بر فاجعه‌ای گشود که در آن، هول و دهشت با وحشیگری‌ای بی‌سابقه درآمیخته بود. در آن گوشه آرام و دورافتاده از جهان، هنگامی که مسلمانان در شهر کرایست‌چرچ برای ادای نماز جمعه آماده می‌شدند، تروریستی استرالیایی‌تبار وارد مسجد «بلال»[7] شد و با سلاح اتوماتیک، نمازگزاران بی‌دفاع را به گلوله بست. او سپس راهی مرکز اسلامی «لینوود» شد و در آنجا نیز مسلمانان را به رگبار بست؛ جنایتی که به شهادت پنجاه و یک زن و مرد و مجروح شدن ده‌ها تن دیگر انجامید. این تروریست همچنین خودرویی بمب‌گذاری‌شده به همراه داشت که پلیس موفق شد پیش از انفجار، آن را خنثی کند.

این جوان درخواست انجام آزمایش سلامت روانی داد. چرا؟ زیرا اختلال روانی به معنای معافیت او از محاکمه و تخفیف - یا حتی لغو - مجازات قانونی برای او بود.

پیش از این حادثه، دقیقاً در آوریل ۲۰۱۸، یکی از شهروندان آلمانی در شهر مونستر دست به حمله با خودرو زد که در نتیجه آن سه نفر کشته و بیست نفر زخمی شدند. پلیس شهر اعلام کرد که فرد مهاجم بیمار روانی بوده و تروریست نیست، و همچنین تمایلات خودکشی داشته است.[8]

این تمایل به نشان دادن مجرمان به عنوان بیماران روانی تنها به یک مورد خاص محدود نمی‌شود. در یکی از مطالعات، پژوهشگران ۱۴۶ شبکه‌ رسانه‌ای را بین سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ مورد بررسی قرار دادند. این مطالعه نشان داد که ۸۱٪ از اخبار مربوط به تروریسم که توسط این برنامه‌ها ارائه شده بود، توسط مسلمانان انجام شده است. این درصد بسیار بیشتر از نسبت جرایم خشونت‌آمیز و قتل‌هایی است که توسط مسلمانان در ایالات متحده مرتکب شده‌اند.[9]

در آگوست ۲۰۱۷، روزنامه واشنگتن پست گزارشی منتشر کرد که به مقایسه بین حمله دیلان روف، افراط‌گرای راست‌گرای آمریکایی، به کلیسای چارلستون که در آن نه شهروند آفریقایی-آمریکایی را به قتل رساند، و حمله عمر متین، عضو گروه داعش، به یک کلوب شبانه مختص همجنس‌گرایان در فلوریدا پرداخت.

با وجود نزدیکی زمانی این دو حادثه و وقوع هر دوی آن‌ها به دست شهروندان آمریکایی، روزنامه واشنگتن پست پوشش رسانه‌ای هر دو حادثه را بررسی کرد. در حادثه‌ای که توسط یک شهروند مسیحی انجام شد، مشخص شد که رسانه‌ها سه برابر بیشتر از اصطلاح «اختلال روانی» استفاده کرده‌اند تا در مقایسه با حادثه‌ای که توسط یک شهروند مسلمان صورت گرفته بود. برعکس، تمام رسانه‌ها در پوشش خبر جنایت فرد مسلمان از اصطلاح «تروریست» استفاده کردند، در حالی که این واژه تقریباً در پوشش خبر جنایت فرد مسیحی ذکر نشد.[10]

پس مجرم را سرزنش نکن، بلکه بیماری روانی او را سرزنش کن. با تمرکز بر بیماری روانی او، می‌توانیم از اهمیت جرمش بکاهیم و در اجرای مجازات او تساهل به خرج دهیم، چرا که به دلیل وضعیت روانی‌اش برای او عذر و بهانه می‌جوییم؛ وضعیتی که به قاضی غیرقابل اعتراض تبدیل شده است.

من غمگینم، پس من خداناباورم

در فضایی که به وضعیت روانی انسان اهمیتی فزاینده و به احساسات درونی او ارزشی والا داده می‌شود، فرد ممکن است چنین بپندارد که می‌تواند هر فکر یا عملی را توجیه کند؛ نه به سببِ چیز دیگر، بلکه صرفاً از آن رو که انجامش به او احساس آسودگی روانی می‌بخشد. از همین رو، مشاهده می‌شود که برخی جوانان به دلیل ناخرسندی از مقدرات الهی به الحاد و خداناباوری روی می‌آورند و این ناخرسندی آنان را به سمت الحاد سوق می‌دهد، تنها به این دلیل که از احساساتی چون اندوه و تنگنا در رنج هستند. مگر وضعیت روانی، خود، محرک تمام اعمال نیست؟ پس بگذارید برای رسیدن به آرامش روانی، همه چیز را کنار بگذاریم؛ حتی اگر آن چیز، ایمان باشد.

با توجه به تجربه و برخورد مستقیم من در حوزه خداناباوری[11]، با مواردی از این دست مواجه شده‌ام که تصمیم آن‌ها به سمت خداناباوری را نمی‌توان جز با شکنندگی روانی و ضعف ایمان در قلب‌هایشان توجیه کرد. اکنون ای خواننده گرامی، قصد دارم برای تو، برخی از این موارد را بازگو کنم تا بتوانی این پدیده را از دیدگاه من مشاهده کنی.

یکی از جوانان برایم تعریف کرد که در دوران دبیرستان نماز می‌خواند (و این تنها دوره‌ای در تمام زندگی‌اش بود که اهل نماز بوده) و از خداوند می‌خواست تا نمراتی عالی کسب کند تا به یکی از دانشگاه‌های معتبر راه یابد؛ اما چون به نمرات دلخواهش دست نیافت، دچار سرخوردگی شد و خود را ابله و ساده‌لوحی پنداشت که گویی هیچ‌کس دعاهایش را نمی‌شنیده است و به همین سبب به خداناباوری روی آورد. و دختری دیگر به من گفت که به خداناباوری روی آورده، زیرا اسلام برای پوشش و آرایش او قیودی قائل است، حال آنکه او می‌خواست با نمایان ساختن موی خود در برابر دیگران، احساس زیبایی بیشتری کند؛ این دختر چنان دل‌بستهٔ هواهای نفسانی خویش گشته بود که گویی به معنای واقعی کلمه، آن‌ها را می‌پرستید، چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: {أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا} [فرقان: ۴۳] (آیا کسی را که هوای نفسش را معبود خود کرده است دیده‌ای؟ آیا تو [می‌توانی] نگهبانِ [ایمانِ] او باشی؟)

و همچنین جوان دیگری را می‌شناسم که در زمینه امدادرسانی به حیوانات کار می‌کرد. او این سؤال را مطرح می‌کرد که «چگونه خداوند جوانی را می‌فرستد تا به حیوانات رسیدگی کند، در حالی که فقرا در خیابان‌ها از فقر و سرما می‌میرند؟» او پس از مطرح کردن این سؤال ملحد شد. این جوان بسیار شبیه به چیزی است که قریش در گذشته می‌گفتند، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: {وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلا فِي ضَلالٍ مُبِينٍ} [یس: ۴۷] (و چون به آنان گفته می‌شود: از آنچه الله روزی‌تان کرده است انفاق کنید، کسانی که کفر ورزیده‌اند به کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند: آیا به کسی غذا بدهیم که اگر الله می‌خواست، [خود] به او غذا می‌داد؟ شما جز در گمراهی آشکار نیستید).

مستند «در هفت سال»، سرگذشت دختری را روایت می‌کند که به دلیل داشتنِ روبنده، مورد آزار و تعرض واقع شد و به خداناباوری روی آورد. به راستی از خود می‌پرسم، آیا می‌توان آیه‌ای یافت که وضعیت چنین دختری را دقیق‌تر از این آیه وصف نماید: {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ} [عنکبوت: ۱۰] (و برخی از مردم هستند که می‌گویند: «به الله ایمان آورده‌ایم»؛ اما هنگامی که در [راه] الله آزار می‌بینند، آزار مردم را همچون عذاب الله [سخت و جانکاه] می‌دانند [و از ایمانشان دست می‌کشند]).

و همچنین دختر دیگری که خداوند او را به بیماری سختی مبتلا کرد. او به‌ محض ابتلا به این بیماری به خداناباوری روی آورد، اما پس از آنکه خداوند او را شفا داد، به ایمان بازگشت. گمان نمی‌کنم چیزی بهتر از این آیه از قرآن کریم بتواند وضعیت این دختر را توصیف کند: {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ  فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ} [حج: ۱۱] (و از [میان] مردم کسی هست که الله را با تردید [و با شرط گذاشتن] عبادت می‌کند؛ پس اگر خیری به او برسد، [دلش] به آن آرام می‌گیرد [و بر ایمانش باقی می‌ماند] و اگر بلایی [برای آزمایش] به او برسد، روی می‌گرداند [و به کفر بازمی‌گردد]. او در دنیا و آخرت زیان کرده است. این همان زیان آشکار است).

از جمله این موارد، یکی از جوانان به من گفت که شخصی به او گفته بود که آمادگی نماز خواندن، روزه گرفتن یا پایبندی به تکالیف دینی را ندارد، زیرا «مطالعات امکان‌سنجی‌اش به او اثبات کرده که دنیا مهم‌تر از آخرت، بهشت و جهنم است». بله، درست خواندی، مطالعات امکان‌سنجی نشان می‌دهد که دنیا ارزشمندتر از آخرت است.

همچنین، یکی از فعالان در زمینهٔ پاسخ به شبهات ملحدان، مورد خنده‌آور و در عین حال گریه‌آوری را برایم نقل کرد و گفت: «با جوانی که خداناباور شده بود نشستم تا او را به ایمان بازگردانم. از او علت گرایشش به الحاد را پرسیدم، و او پاسخ داد که در سال ۲۰۰۹ و هم‌زمان با مرگ مایکل جکسون، خداناباور شده است. دلیلش این بود که می‌دید مسلمانان می‌گویند جکسون کافر بوده و سرنوشتش آتش دوزخ است و از آنجا که این دوست ما، مایکل جکسون را بی‌اندازه دوست داشت، نمی‌توانست دینی را بپذیرد که به او بگوید خوانندهٔ محبوبش به آتش افکنده خواهد شد؛ و به همین دلیل به الحاد روی آورده بود».

یکی از پرسش‌ها در وب‌سایت «اسک» از سوی فردی مطرح شده بود که می‌پرسید: «از چهارده‌سالگی به خداناباوری روی آوردم و اکنون شانزده ساله‌ام. اخیراً نزاعی میان قلب و عقلم در گرفته است، به‌ویژه آنکه خانواده‌ام از این موضوع بی‌خبرند. چه پیشنهادی دارید؟» من خود با جوانی نشستم که می‌گفت در سیزده‌سالگی خداناباور شده است. پرسش اینجاست که چه چیزی نوجوانی سیزده یا چهارده‌ساله را به خداناباوری می‌کشاند؟ او اساساً چه درکی از دلایل ایمان و شبهات الحاد دارد که بتواند چنین تصمیم بنیادینی اتخاذ کند؟

طبیعتاً وقتی با آن دوست سیزده‌ساله‌ام به گفتگو نشستم، خود را با خلئی فکری و بی‌کران مواجه دیدم؛ در واقع او هیچ اطلاعی از دین نداشت، بلکه به سبب احساس ناخرسندی از برخی مسائل، تصمیم به الحاد گرفته بود. پس از آنکه اندکی با او سخن گفتم، به من اطلاع داد که اکنون به ایمان، اطمینان یافته است.

چند ماه پیش، یکی از دوستان برایم نقل کرد: «فردی را می‌شناسم که به خداناباوری روی آورد، زیرا گربه‌ای که از آن نگهداری می‌کرد، مُرد و از خود می‌پرسید که خداوند چگونه او را از داشتن آن گربه محروم ساخته است. و نیز دختری را می‌شناسم که خداناباور شد، زیرا پیوسته از خداوند می‌خواست او را به معشوقش برساند، اما ناگهان دریافت که آن شخص با دوستِ خود او در ارتباط است و در پی آن، تصمیم گرفت خداناباور شود.» سپس دوستم خندید و افزود: «بگذار این را هم برایت بگویم که یکی از همکارانم رمان «عشق سال‌های وبا» را خواند و کتاب، اندوهی عمیق در وجودش برانگیخت، تا جایی که از آسمان روی گرداند و به الحاد گرایید.»

در مجموع، این موارد نشان‌دهنده بزرگ‌نمایی وضعیت روانی و ارتقای آن به حدی از تقدس است که بر هر نوع تفکر منطقی در جهان غلبه می‌کند، تا جایی که وضعیت روانی حتی بر دین نیز چیره می‌شود. برای بسیاری از جوانان و دختران، ایمان کمتر از وضعیت روانی‌شان اهمیت پیدا کرده است. اگر این افراد معنای عبودیت، نیازمندی به خدا، و اینکه بنده، بنده است و پروردگار، پروردگار، را درک می‌کردند، هیچ‌کدام جرات نمی‌کردند بزرگترین جرم ممکن در جهان، یعنی کفر به خدا، را فقط به دلیل تجربه کردن وضعیت روانی بد مرتکب شوند.

یکی از جوانان به شیخ هیثم سمیر عبد الحمید پیامی فرستاد و به‌صراحت به او گفت که خداناباوری‌اش صرفاً یک احساس روانی است که به دلیل ضعف ایمان در وجودش رخ داده است. او گفت: «سلام شیخ، من تقریباً کافر شده‌ام یا همان‌طور که می‌گویند، به خداناباوری روی آورده‌ام، به این دلیل که به قضا و قدر خداوند رضایت ندارم. اگر بخواهم دوباره به اسلام بازگردم، آیا باید شهادتین بگویم یا کار دیگری انجام دهم؟ شیخ برای من دعای هدایت کنید.»[12]

اختلال روانی چه زمانی به عنوان عذر در شریعت محسوب می‌شود؟

بیایید مسئله خداناباوری را کنار بگذاریم و به‌طور کلی صحبت کنیم. چه زمانی می‌توانیم شخصی را به دلیل وضعیت روانی‌اش معذور بدانیم، با او همدلی کنیم و مجازات او را تخفیف دهیم؟[13] اسلام وضعیت روانی فرد خاطی را به این اندازه تقدیس نمی‌کند که در فرهنگ دنیای مدرن امروزی شاهد آن هستیم. با این حال، اسلام وضعیت روانی افراد را در نظر می‌گیرد و ممکن است به دلیل آن، مجازات را در برخی موارد استثنایی کاهش دهد یا آن را به‌کلی لغو کند.

بنابراین، تکلیف شرعی که مقصود خداوند از انسان است، دارای شروطی است که باید محقق گردند. از مهم‌ترین این شروط، «عقل و فهم» است، بدین معنا که فاعل باید از نظر عقلی بالغ، دارای قوهٔ تمییز و به ماهیت عمل خود آگاه باشد؛ و «اهلیت»، یعنی انسان باید صلاحیت پذیرش حقوق و تکالیف شرعی را داشته باشد و قادر باشد امور و تصرفات خویش را به درستی اداره کند.

گاهی اختلالات روانی در زمرهٔ «عوارض اهلیت» جای می‌گیرند؛ یعنی موانعی که بر سر راه تحقق کاملِ اهلیت در فرد قرار دارند. (این عوارض عبارت‌اند از اموری که بر انسان عارض شده، اهلیت او را زائل می‌سازند، آن را ناقص می‌کنند یا برخی احکام مترتب بر آن را تغییر می‌دهند). مواردی چون خواب، جنون، فراموشی، پریود و بیهوشی، همگی از جمله عوارضی به شمار می‌روند که می‌توانند احکام اهلیت را در انسان دگرگون سازند. در برخی شرایط روانی حاد، ممکن است بیمار ارتباط خود را با واقعیت از کف بدهد، درک او از زمان و مکان مختل گردد و از قوهٔ تمییز صحیح امور برخوردار نباشد. در چنین مواردی، قاضی می‌تواند مسئولیت کیفری فرد را تخفیف داده یا حتی به کلی ساقط نماید. این رویکرد، بیانگر رحمت و عدالتِ شریعت اسلامی است که احوال خاص افراد را لحاظ کرده و تکالیف و مسئولیت‌ها را متناسب با آن وضع می‌نماید.[14]

با این حال، نمی‌توان در را به طور کامل باز گذاشت تا هر عملی را با وضعیت روانی مرتکب آن توجیه کرد. همان‌طور که جمال لافی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «اثر بیماری روانی در رفع مسئولیت کیفری در فقه اسلامی» تأکید می‌کند، باید به این نکته توجه داشت که ارزیابی وضعیت روانی مرتکب و میزان تأثیر آن بر مسئولیت کیفری او، موضوعی است که باید با دقت بسیار بالا انجام شود. این ارزیابی باید توسط متخصصان واجد شرایط از جمله روان‌پزشکان و فقهای شرع صورت گیرد. اثبات مسئولیت کیفری نیازمند بررسی دقیق وقایع و شرایط حادثه است و نمی‌توان به صرف ادعای مرتکب یا دفاع وکیل برای فرار از مسئولیت کیفری بسنده کرد. این‌که تنها با ادعای مبهم و بیانی تأثیرگذار مبنی بر اینکه متهم دچار وضعیت روانی شده که احساس و شعور نداشته، یا اینکه درکی از واقعیت را از دست داده و از حالت تعقل به جنون موقت رسیده، و یا در حالتی غیرطبیعی بوده که توانایی درک و انتخاب را از او سلب کرده، نمی‌توان مسئولیت کیفری را از او سلب کرد. اینگونه دفاعیات، همان‌طور که امروزه مشاهده می‌شود، متأسفانه گاهی برای تبرئه موکل یا اثبات عدم مسئولیت کیفری به کار می‌رود، حتی اگر این اقدامات به بهای ضایع شدن حقوق و عدالت باشد.

بلکه برای اثبات چنین وضعیتی، ضروری است که فرد را به متخصصان و کارشناسان این حوزه ارجاع داد تا قدرت عقلانی او و میزان درک و آگاهی‌اش بررسی شود و تأثیر بیماری یا وضعیت روانی او بر مسئولیت کیفری‌اش در زمان ارتکاب جرم مورد تأیید قرار گیرد.

این رویکرد به معنای آن است که تنها ادعای فرد یا دفاعیات حقوقی کفایت نمی‌کند، بلکه نیاز به ارزیابی علمی و دقیق توسط متخصصان سلامت روان و فقهای آگاه به احکام شرعی است. این ارزیابی‌ها می‌توانند تعیین کنند که آیا وضعیت روانی مرتکب واقعاً به گونه‌ای بوده که بر توانایی او در درک و انتخاب تأثیر گذاشته و در نتیجه مسئولیت کیفری او را تحت تأثیر قرار داده یا خیر.[15]

چنان‌که گفتیم، تشخیص این موارد استثنایی بر عهدهٔ قضات و متخصصان روان‌شناسی است و این استثناها، برآمده از اختلال در قوهٔ ادراک و فقدان عقل هستند، نه صرفاً به سببِ احساس اندوه یا ناخرسندی. اما اگر از این موارد استثنائی بگذریم و به اصل بازگردیم، متون شریعت، اعم از قرآن و سنت، به تواتر و وضوح بیان داشته‌اند که انسان مسئول اعمال، گفتار و پیامدهای ناشی از آنهاست؛ خواه در حال قصور و سهل‌انگاری باشد، خواه در حال کوشش؛ خواه اندوهگین باشد، خواه شادمان؛ خواه آرام باشد، خواه ترسان.

ماهیت تکلیف شرعی با دشواری و مشقت همراه است و انسان در انتخاب میان پیروی از فرمان خدا یا پاسخ دادن به خواسته‌های نفسانی خود مختار است. نقل شده است که پیامبر ﷺ فرمودند: «همه شما مسئول هستید و همه شما در برابر کسانی که تحت مراقبت شما هستند مسئولیت دارید.»[16]

بر این اساس، هر فرد بالغ و عاقل، در برابر زندگی خویش، مُکلَّف و مسئول است. خداوند نیکوکار را پاداش نیک، و بدکار را کیفر بد می‌دهد. افزون بر این، خداوند برای کسی که در مسئولیت‌های خویش کوتاهی کند، در تکالیف دینی خود قصور ورزد و حقوق دیگران را پایمال نماید، عقوبت دنیوی و اخروی مقرر فرموده است.

خداوند عزوجل فرموده است: {بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ} [قیامت: 14-15]. ابن کثیر در تفسیر این آیه گفته است: «انسان شاهد بر خود است و از آنچه انجام داده آگاه است، حتی اگر عذر بیاورد و انکار کند».[17]

همچنین پروردگار ما سبحانه و تعالی فرموده است: {كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ} [مدثر: 38]. ابن عباس رضی الله عنه درباره این آیه گفته است: «یعنی روز قیامت هرکس گریبان‌گیر عمل خود است».[18]

حتی در شدیدترین شرایط، مانند موارد خودکشی، این اصل در شریعت استثنا ندارد. هر انسانی مسئول اعمال خود است، مادامی که عاقل، آگاه و هوشیار به آنچه انجام می‌دهد باشد. در حدیثی از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که گفت: ما با رسول خدا ﷺ در جنگی حضور داشتیم. ایشان به مردی که ادعای اسلام داشت، فرمودند: «این مرد اهل جهنم است». وقتی جنگ آغاز شد، آن مرد با شدت جنگید و زخمی شد. پس به پیامبر ﷺ گفتند: ای رسول خدا، کسی که به او گفتید اهل جهنم است، امروز شدیداً جنگید و اکنون مرده است! پیامبر ﷺ فرمودند: «او به جهنم خواهد رفت».

راوی ادامه می‌دهد: برخی از مردم نزدیک بود که دچار تردید شوند. در حالی که هنوز در این فکر بودند، خبر رسید که او نمرده است، بلکه جراحات شدیدی برداشته است. هنگامی که شب فرا رسید، او از درد ناشی از جراحات خود صبر نکرد و خودکشی کرد. پیامبر ﷺ از این موضوع مطلع شد و فرمود: «الله اکبر، گواهی می‌دهم که من بنده خدا و رسول او هستم». سپس به بلال دستور داد تا به مردم اعلام کند: «هیچ کس به بهشت وارد نمی‌شود مگر آنکه مسلمان باشد، و به‌راستی خداوند این دین را حتی با فرد فاسق و نادرست نیز یاری می‌دهد».[19]

چه بسا این گرایش نوظهور، که به توجیه جرایم از طریق وضعیت روانی فاعل و بی‌هیچ ضابطه و معیاری تمایل دارد، خودکشی آن مرد جنگجو را نیز با این استدلال توجیه کند که عوارض و آلامی که از آن رنج می‌برد، نهایتاً او را به اقدامی خارج از حیطهٔ اراده‌اش واداشته است. اما پیامبر ﷺ به ما می‌آموزد که انسان مسئول اعمال خود است و شرایط خارجی باید با صبر، مبارزه با نفس، استعانت از خداوند، و به یاد داشتن پاداش و مجازات الهی مواجه شود، نه با تسلیم شدن و شکست در برابر آن‌ها.

بنابراین در آخرت، مردمان بر اساس آنچه در زندگانی دنیوی خویش به جای آورده‌اند، پاداش یا کیفر خواهند دید و حتی خود رسول ‌الله ﷺ نیز برایشان کاری از پیش نخواهد برد، هرچند عذرها و بهانه‌های گوناگون بیاورند. همان‌طور که در صحیح بخاری و مسلم در حدیث فردی که غُلول[20] انجام داده آمده است. این شخص به‌خاطر این جرم خود مورد حساب‌رسی قرار می‌گیرد و هیچ عذری در این مورد از او پذیرفته نمی‌شود. چنانکه که پروردگار ما فرموده است: {وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ} [آل‌عمران: 161] (و هر کس [با گرفتن سهمی اضافه از غنایم] خیانت کند، روز قیامت، با آنچه [در آن] خیانت کرده است می‌آید).

از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که گفت: روزی رسول الله ﷺ در میان ما برخاست و به مسئله غُلول اشاره کرد و آن را بسیار بزرگ و مهم دانست. سپس فرمود: «مبادا یکی از شما روز قیامت بیاید در حالی که شتری بر گردن دارد که صدای شتر می‌دهد (نمونه‌ای از اشکال غُلول)، و بگوید: ای رسول خدا، به فریادم برس! و من بگویم: من هیچ اختیاری از جانب خداوند برای تو ندارم، من به تو ابلاغ کرده‌ام».[21]

بر این اساس، انسان در برابر اعمال خویش، مسئول و پاسخگوست. شریعت اسلامی برای معذور دانستن گناهکاران، استثنائات معینی را برشمرده است؛ مواردی از قبیل جهل، سَفاهَت، مستی، خطا و نظایر آن. اما زمانی که شروط شرعی در فرد محقق گردد، او به سبب اعمالش در دنیا و آخرت کیفر خواهد دید و در این خصوص، هیچ‌گونه تسامح و سهل‌انگاری‌ای جایز نیست.

به همین دلیل خداوند درباره حد زناکار فرموده است: {الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ} [نور: ۲] (هر یک از زن و مرد زناکاری [که قبلا ازدواج نکرده‌اند] را صد تازیانه بزنید و اگر به الله و روز آخرت ایمان دارید، نباید در [اجرای احکام] دین الله نسبت به آن دو [نفر] دلسوزی [و مهربانیِ بی‌دلیل] داشته باشید؛ و باید گروهی از مؤمنان بر مجازاتشان گواه باشند).

خداوند به مؤمنان امر فرموده که در اجرای مجازات شرعی کوتاهی نکنند و نسبت به زناکاری که حد بر او ثابت شده است، احساس ترحم نداشته باشند. با وجود اینکه خداوند عزوجل اجرای مجازات بر زناکار را «عذاب» نامیده است، اما با این حال، از مؤمنان خواسته که در اجرای این عذاب بر مرتکب جرم سهل‌انگاری نکنند. بلکه حتی به آن‌ها  امر کرده که شاهد اجرای حد باشند و در مراسم حضور یابند.

بنابراین، اصل بر این است که انسانِ بالغ، عاقل، قادر و مختار، مسئول اعمال خویش است و در پیشگاه خداوند به سبب آنچه دستانش پیش فرستاده، محاسبه خواهد شد. موج تسامح و سهل‌انگاری در برابر خطاها و گناهان به بهانهٔ مراعاتِ حال روانی فرد، به کاهش قبح جرایم انجامیده و از سنگینی گناه و معصیت بر روی زمین می‌کاهد.

بنابراین، آنچه که بر انسان بالغ و رشید لازم است، این است که خود را تقویت کرده و همواره متون شریعت را به یاد بیاورد که او را به تقوا و پرهیزگاری یادآوری و پند می‌دهند. او باید با نفس خود مجاهده کند تا خواسته‌های نفسانی‌اش را مغلوب سازد و همیشه این فرمایش پروردگار ما سبحانه و تعالی را در نظر داشته باشد: {وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ} [بقره: ۲۸۱] (و از روزی بترسید که در آن، به سوی الله بازگردانده می شوید و سپس نتیجه عمل هر شخصی به طور کامل به او داده می شود و به آنان هیچ ستمی نمی‌شود).

خاتمه

این کتاب کوششی است برای پرداختن به پدیده‌ای نوظهور که تا به امروز، آن‌چنان که شایسته است، مورد تحلیل، رصد، علاج و پیشگیری قرار نگرفته است. از این رو، کتاب حاضر به مثابه یک کوشش اجتهادی برای شناساندن این پدیده و جلب نظرها به سوی آن تدوین گشته است؛ بدین امید که توجه و اهتمامِ علاقه‌مندان، فعالان، متخصصان و داعیان را برانگیزد و باب گفتگو را در این زمینه بگشاید.

همان‌طور که این کتاب بر نسل زد (Gen Z) تمرکز دارد، سایر نسل‌ها نیز از ابتلا به برخی از عوارض جانبی مشکل شکنندگی روانی در امان نیستند. تقاطع پدیده شکنندگی روانی با نسل‌های دیگر، مانند نسل هزاره (Millennials) که متولدین آن بین سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۷ هستند، ممکن است محل مطالعه باشد. با این حال، به نظر ما این پدیده به‌طور واضح‌تری در نسل زد مشاهده می‌شود.

خواه خواننده از نسل مخاطبِ این کتاب باشد یا از نسلی دیگر، و خواه با برخی فصول آن ارتباط برقرار کرده باشد یا برخی دیگر را چندان به خود مربوط نداند، پیش‌بینی می‌شود که این پدیده به آهستگی و نه با شتاب، به روح و روان جوانان رخنه کند. از این رو، توصیهٔ ما آن است که خواننده در گام نخست، خود را در برابر این پدیده مصون سازد و سپس، با بهره‌گیری از نکات و راهکارهای این کتاب، برای اصلاح خطاها در میان هم‌نسلان و همکاران خویش بکوشد. امید آن می‌رود که این کتاب، به خواست خداوند، گامی در مسیر اصلاح و بهبود باشد.

و الحمد لله الذي بنعمته تتم الصالحات.

اسماعیل عرفه | ترجمه: احمد رادباده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]- برخی از متخصصان، وائل غنیم را بر اساس ویدئوهایش به اختلالات روانی مختلفی نسبت دادند و این تشخیص‌ها را در صفحات شخصی خود در شبکه‌های اجتماعی منتشر کردند. اما به دلیل سطحی بودن تحلیل و شتاب‌زدگی در صدور این تشخیص‌ها، با انتقادهای شدیدی مواجه شدند.

[2]- Laurent Muzellec and Mary Lambkin, "Corporate rebranding: destroying, transferring or creating brand equity?". European Journal of Marketing. 40 (7/8): 803-824.

-[3] عمرو کامل، کریم طه محمد الهمشري الأشرار، (القاهرة، دار ليلى: الطبعة الثانية 2017)

-[4] برای یک شرح تفصیلی درباره‌ فیلم جوکر، به قسمت الدحيح با عنوان (الجوكر) در یوتیوب مراجعه کنید.

[5] -Richard Keen et al, Rooting for the Bad Guy: Psychological Per-spectives.

[6] -Alan Leshner, (2019). Stop blaming mental illness. Science, 365(6454), 623-623.

[7]- در متن از مسجد بلال نام بده شده اما بنابر خبرها مسجد اولی که به آن حمله شد مسجد النور نام داشت. (ویراستار)

[8]- https://www.facebook.com/dw.arabic/videos/1831022603867999/

[9] -Travis L. Dixon, Charlotte L. Williams, The Changing Misrepresen-tation of Race and Crime on Network and Cable News, Journal of Communication, Volume 65, Issue 1, February 2015, Pages 24-39.

[10]- Bryan Arva, Muhammed Idris and Fouad Pervez, Almost all news coverage of the Barcelona attack mentioned terrorism. Very little coverage of Charlottesville did, The Washington Post, August 31, 2017.

[11]- از زمان چاپ نخستین کتابم با عنوان «چرا ما اینجا هستیم؟ پرسش‌های جوانان پیرامون هستی، شر، علم و تکامل» در سال ۲۰۱۶ میلادی، با موارد متعددی از پسران و دختران جوانی روبه‌رو شدم که یا از شک و تردید رنج می‌بردند و یا عملاً به خداناباوری روی آورده بودند تا با آنان به گفتگو بنشینم.

[12] -https://ask.fm/haytham_hameed/answers/155802682120

[13]- تمام آنچه در این بخش آمده، برگرفته شده است از: جمال عبدالله لافی، أثر المرض النفسي في رفع المسئولية الجنائية في الفقه الإسلامي، (غزه: دانشگاه اسلامی، ۲۰۰۹م).

[14] درباره‌ی این موضوع رجوع شود به: جمال عبدالله لافی، أثر المرض النفسي في رفع المسئولية الجنائية في الفقه الإسلامي (غزه: دانشگاه اسلامی، ۲۰۰۹).

[15]- جمال عبدالله لافي، أثر المرض النفسي في رفع المسئولية الجنائية في الفقه الإسلامي، ص / 47.

[16]- متفق عليه

[17]- تفسير ابن كثير.

[18]- تفسير ابن كثير.

-[19] متفق عليه.

-[20] غُلول در معنای عام خود همان خیانت است اما در معنای خاص یعنی برداشتن پنهانی از غنایم پیش از توزیع. (ویراستار)

-[21] متفق عليه

0 التعليقات
إضافة تعليق

لن يتم نشر البريد الإلكتروني