پس از آنکه نقش استعمار اروپایی و سهم آن در موفقیت تهاجم فکری برای ما روشن شد، حق داریم این پرسش را مطرح کنیم: آیا آنچه استعمار به آن دست یافته و اقداماتی که انجام داده، برای ایجاد این تأثیر عجیب در امت اسلامی کافی بوده است؟ تأثیری که منجر به از دست دادن مصونیت و توانایی مقاومت در برابر آن شده است؟
وضعیتی که اندیشمند مسلمان، مالک بن نبی، از آن به عنوان «قابلیت استعمار» یاد کرده است. آیا این مسئله به دلیل شکست نظامی در برابر غرب پیروز و شوق مغلوب به تقلید از غالب است؟ تنها این عامل برای توضیح آنچه طی آن قرن رخ داده کافی نیست؛ قرنی که طی آن جهان اسلام غربگرا شد و اصول خود را به گونهای فراموش کرد که گویی طی سیزده قرن گذشته هرگز اسلام را تجربه نکرده بود.
شکست نظامی به تنهایی برای توضیح این دگرگونی بزرگ، بلکه این فروپاشی عظیم در امت صاحب عقیده کافی نیست. مسلمانان در غزوهٔ احد شکست خوردند، اما قرآن درسی شیوا به آنها آموخت که این شکست را به پیروزیهای پیاپی تبدیل کنند. همچنین مسلمانان در برابر مغولها و صلیبیها نیز شکست خوردند. اما با وجود تخریب و ویرانیهایی که مغولها به بار آوردند، مسلمانان آنها را گروهی وحشی میدانستند. و با وجود خونریزی و کشتارهای صلیبیها، مسلمانان بر آنها پیروز شدند و آنها را به عقبنشینی واداشتند. مهمتر از آن، مسلمانان صلیبیها را مشرکان صلیبپرست میدانستند و به دلیل شرک و فساد اخلاقیشان آنها را شدیداً تحقیر میکردند.[1]
و کسی که میان اقدامات استعماری اروپای مدرن و آنچه صلیبیها و مغولها انجام دادند ارتباط برقرار کرده و گمان میکند که این دو، در روشها و شیوهها مشابهند، بیشک دچار این سرگردانی خواهد شد و پرسشهای بسیاری برایش پیش خواهد آمد. اما کسی که درک کند که تهاجم استعماری مدرن کاملاً متفاوت از حملاتی است که در قرون وسطی پرچمهای صلیب را برافراشتند، از این سرگردانی رهایی مییابد. آنها، چنانکه مورخ ما، اسامه بن منقذ، میگوید، شوالیههای جاهل نظام فئودالی بودند که چیزی جز خشونت و ویرانی نمیشناختند. وی دربارهٔ آنان میگوید: «آنان - لعنت خدا بر ایشان باد - حیواناتی بودند که هیچ فضیلتی جز جنگ نداشتند!».
و به همین دلیل، هنگامی که ما سپاهیان آنها را شکست دادیم، هیچ تأثیر فرهنگی از خود باقی نگذاشتند که بتواند هویت متمایز امت ما را نسبت به مهاجمان زیر سؤال ببرد.
اما امت ما با خطر تهاجمی که ناپلئون با حملهاش به مصر در سال 1798 میلادی آغاز کرد، بیدار شد. این آگاهی در برابر صدای قدمهای ارتشهایی پدید آمد که این بار مجهز به تمدنی مدرن و پیروزمندانه به سوی ما آمدند؛ تمدنی که دستاوردهایی پیشگام و شگفتانگیز در عرصههای علوم، هنر و ادبیات داشت. این ارتشها وارد سرزمینهای ما شدند، در حالی که ما در رکود و عقبماندگیای به سر میبردیم که بههیچوجه توانایی ایستادگی در مقایسه با پیشرفت اروپای جدید را نداشت.[2]
بنابراین اروپا در این تهاجم جدید دیگر تنها یک نیروی وحشی و بیمنطق مانند گذشتگان خود نبود، بلکه با خود تمدنی جدید، براق و تأثیرگذار به همراه داشت. این تمدن تقریباً در سراسر سرزمینهای اسلامی گسترش یافت و راه خود را با تهاجم فکری و اجتماعی غالب هموار کرد و مراکز حکمرانی و هدایت را به دست گرفت.
همهٔ اینها همزمان شد با بدنی خسته و ضعیف که ایمنی آن کاهش یافته بود در نتیجه ضعف و خستگی آن را بیشتر کرد. پیامبر صلی الله علیه وسلم به این موضوع در حدیثی اشاره فرمودهاند که میفرمایند: «به زودی امتها بر شما هجوم خواهند آورد، همانطور که خورندگان به سمت کاسهٔ غذای خود هجوم میبرند.» شخصی گفت: «آیا در آن زمان ما کم خواهیم بود؟» فرمودند: «نه، بلکه شما در آن زمان زیاد خواهید بود، اما همچون کف روی آب هستید، و خداوند هیبت شما را از دلهای دشمنان شما برمیدارد و در دلهای شما ضعف و سستی میاندازد.» کسی پرسید: «این ضعف چیست؟» فرمودند: «محبت دنیا و تنفر از مرگ»[3]. این ضعف خطرناک یکی از بزرگترین عواملی بود که زمینه را برای مهاجمان فراهم کرد تا پس از آنکه شخصیت اسلامی به نوعی فروپاشید، بتوانند جهت و مسیر آن را تغییر دهند و نقشهٔ شوم خود را برای ریشهکن کردن این دین از دل پیروانش یا تخلیهٔ آنها از محتوای صحیحش اجرایی کنند[4].
این تمدن مهاجم، در روشهای نفوذ فکری و پایهگذاری روشهای گمراهکننده و نمایش جذاب آنها چیرهدست بود. با بهرهگیری از تمامی ابزارهای علمی و روشهای تمدنی خود، توانست این روشها را در مقایسه با ابزارهای ساده تمدنهای پیشین پیشرفتهتر جلوه دهد. پشت این استراتژیها، نهادهای قدرتمند و آموزشدیدهای قرار دارند که به برنامهریزی، تحلیل و اجرای دقیق آنها میپردازند. همانگونه که شاعر حافظ ابراهیم درباره استعمار انگلیسی گفته است:
لقد كان هذا الظلم فوضى فهذبت ... حواشيه حتى بات ظلماً منظماً
این ظلم بینظم بود، تا آنکه نظم یافت و به ظلمی سامانیافته بدل شد
این هجوم نظاممند و برنامهریزیشده از ابزارهای متنوعی مانند داستان، نمایش، سینما، رادیو، کتابها، مجلات، تصاویر، مقالات و حتی طنز و لطیفههای رایج استفاده میکند. هدف آن تحقق خواستهها و رسیدن به چیزی است که خودشان «شستوشوی مغزی» مینامند. از طریق این روشها، حافظهٔ جدیدی در ذهن نسلها کاشته میشود تا وفاداری فکری و روانی به غرب، ارزشها و تمدنش شکل بگیرد.
انتظار میرفت که مسلمانان در برابر این هجوم مخوف، با پایبندی به عقیده و شریعت خود ایستادگی کنند، همانگونه که پیشتر در برابر تاتارها و صلیبیون مقاومت کرده بودند. اما اینبار، مسلمانان تحت تأثیر دستاوردهای غرب قرار گرفتند، تأثیری که به فروپاشی در برابر قدرت غالب و واگذاری کامل رهبری به آن، بدون هیچگونه شرطی، منجر شد. این وابستگی به حدی بود که حتی پذیرش در زمره پیروان از سوی قدرت پیروز، موجب خرسندی و شادمانی آنان میشد!
این اتفاق تنها به دلیل شکست درونی مسلمانان رخ داد، شکستی که نتیجه ضعف عقیدتی و از دست دادن روحیهٔ ایمانی بود، روحیهای که پیشتر با آن در برابر حملات مغولها و صلیبیون ایستادگی کرده بودند. به همین دلیل، مسلمانان در برابر این نوع نفوذ دوام نیاوردند و دچار فروپاشی سریع و بیسابقهای شدند، که در پی آن، امت اسلامی نیز سقوط کرد و خود را به جریانهای غالب سپرد.
دکتر عبدالستار سعید بیان میکند که نتایج هجوم فکری مدرن بسیار مخرب و شگفتانگیز بوده است. این نتایج به تربیت نسلهایی منجر شد که شیفتهٔ غرب، ستایشگر دستاوردهایش و جذبشده به شیوهٔ زندگی و روشهای آن شدند. به گفته تاریخنگار انگلیسی توینبی، اروپا هرگز نمیتوانست حتی به بخش کوچکی از این نتایج دست یابد، حتی اگر هزار سال با سلاح و ارتشها به جنگ میپرداخت و در میدان نبرد پیروز میشد.
این جنگهای پلید به نتایجی بسیار عمیقتر و گستردهتر از آنچه فرعون با بنیاسرائیل کرد، منجر شده است. این نبردها نسلهای متوالی مسلمانان را در فتنهای عمیق گرفتار کرد و آنها را به ارتدادی خاموش و کفر آشکار رساند، که به دروغ با نام پیشرفت و تمدن به آنها عرضه شد. با این حال، مسلمانان بهجای مقاومت و دفاع، با پذیرش و استقبال به آن پاسخ دادند؛ درحالیکه انتظار میرفت این شرایط، آنها را به ایستادگی و مبارزه برانگیزد.[5]
[1] نگا: واقعنا المعاصر، ص196-198، وفي الفكر والثقافة الإسلامية للدكتور عدنان زرزور، ص26-28.
[2] نگا: الإسلام والمستقبل للدكتور محمد عمارة، ص48-49.
[3] روایت أحمد (22450)، عن ثوبان مولى رسول الله صلى الله عليه وسلم، و أبو داود (4297) 4 /11.
[4] نگا: الغزو الفكري والتيارات، ص59-61
[5] نگا: منبع پیشین ص28-30، و کتاب واقعنا المعاصر، ص199-201.
xHkSWIXIYSEG 2025-01-01
WlCzduAQSAeNIoi
DuNWhQnJPPhqVqt 2024-12-17
rAzYUvxsr