پاسخ به شبهات مطرح شده در مورد آیهٔ «ان الدین عندالله الاسلام»

پاسخ به شبهات مطرح شده در مورد آیهٔ «ان الدین عندالله الاسلام»

همهٔ مسلمانان - اعم از عوام و خواص آن‌ها - متفق القول هستند که دین نزد خداوند، اسلام است. و این اسلام دین همهٔ پیامبران و فرستادگان خداوند بوده است، و هر کسی که دینی غیر از اسلام را برگزیند، در روز قیامت از زیان‌کاران خواهد بود و در دنیا از کافران محسوب می‌شود.

با وجود روشنی این اصل بزرگ و تعداد زیاد ادلهٔ آن در قرآن و سنت، اهل باطل در زمانهٔ ما می‌کوشند شبهاتی پیرامون آن مطرح کرده تا مسلمانان را از دینشان منحرف کنند. برخی از اهداف آن‌ها به نتیجه رسیده و بسیاری از مسلمانان فریب این شبهات که تحت شعارهای فریبنده‌ای مانند «رواداری»، «مهرورزی»، «نیکوکاری»، «انسان‌گرایی»، «نشر محبت»، «برادری دینی»، «تعصب نداشتن»، «وحدت ادیان» و «تقریب میان ادیان» تروج می‌شوند را خورده‌اند.

خداوند در کتابش بیان نموده که یکی از بزرگ‌ترین علت‌های هدایت، ایمان به محکمات قرآن و ورود نکردن به متشابهات آن است، همانطور که یکی از بزرگ‌ترین علت‌های گمراهی را پیروی از متشابهات قرآن و ترک محکمات آن می‌داند، آنجا که می‌فرماید: {هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ} [آل عمران: ۷] ([ای پیامبر،] اوست که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرد. بخشی از آن، آیات محکم [صریح و روشن] است که آنها اساسِ کتابند و [بخشی] دیگر متشابهات است [که تأویل‌پذیرند]؛ اما کسانی ‌که در دل‌هایشان انحراف است، برای فتنه‌جویی [و گمراه کردن مردم] و به خاطرِ تأویل آن [به دلخواه خود،] از متشابهِ آن پیروی می‌کنند؛ حال آنکه تأویلش را [کسی] جز الله نمی‌داند؛ و راسخان در علم (علمای دین) می‌گویند: «ما به همۀ آن [آیات ـ چه محکم و چه متشابه‌ـ] ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست»؛ و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد.)

این روش اهل باطل در عقاید و باورها و مذاهب و رویکردهایشان است که به آن پایبند هستند.

هدف ما در این مقاله، بیان محکمات و پاسخ دادن به متشابهات در اصل ذکر شده است. از خداوندی یاری جسته و بر او توکل می‌کنیم.

نخست: محکمات در این باب: آیات قرآن و احادیث پیامبر - صلی الله علیه وسلم - که دلالت بر این اصل بزرگ دارند، متعدد و گوناگون است. این از ویژگی‌‌های قرآن است که برای تبیین مسائل اساسی مورد نیاز عمومی مردم از دلایل مختلف استفاده می‌کند تا هدایت برای همه روشن شده و حق از باطل متمایز شود.

این دلایل به انواع مختلفی تقسیم می‌شوند که هر نوع شامل ده‌ها و شاید صدها دلیل از قرآن و سنت است. هدف ما فقط اشاره به اصول این دلایل و ذکر چند نمونه از آن‌ها است:

نوع اول: دلایل دال بر اینکه خداوند هیچ دینی غیر از اسلام را از هیچ کسی نمی‌پذیرد:

۱ – یکی از دلایل این فرمودهٔ خداوند است: {إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ} [آل عمران: ۱۹]. (در حقیقت، دین [پسندیده] نزد الله همان اسلام است؛ و كسانى كه كتاب [آسمانى‌] به آنان داده شده است، با یكدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم برایشان [حاصل‌] آمد [و حجت بر آنان تمام شد]. آن [اختلاف و تفرقه] هم به خاطر سرکشی و حسدى [بود] كه میانشان وجود داشت؛ و هر‌ کس به آیات الله کفر بورزد، [بداند که] الله در حسابرسی سریع است).

قتاده در تفسیر این آیه گفته است: «اسلام یعنی شهادت بر یگانگی خداوند و پذیرش هر آنچه از سوی خداوند آمده است. این دین خداوند است که مقرر نموده و آن‌را از طریق پیامبران خود ارسال کرده است و هیچ دینی جز اسلام نزد خداوند پذیرفته نمی‌شود و تنها به واسطهٔ آن است که پاداش داده می‌شود».[1]

ابن کثیر - رحمه الله - می‌گوید: «این سخن از جانب خداوند است که هیچ دینی جز اسلام را از هیچ کسی نمی‌پذیرد. اسلام یعنی پیروی از پیامبران در آنچه که خداوند در هر زمان بر آن‌ها نازل کرده است، تا اینکه آن پیامبران به محمد - صلی الله علیه وسلم - ختم شدند، بنابر این تمام راه‌ها به‌سوی خداوند جز از طریق محمد - صلی الله علیه وسلم - مسدود است. پس کسی که بعد از بعثت محمد- صلی الله علیه وسلم - به شریعتی غیر از شریعت او روی آورد، از وی پذیرفته نمی‌شود، همانطور که خداوند فرموده است: {وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ} [آل عمران: ۸۵]، در این آیه خداوند به‌طور آشکار بیان می‌کند که اسلام تنها دینی است که از جانب او پذیرفته می‌شود».[2]

۲- دلیل دیگر این فرمودهٔ خداوند است: {وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ} [آل عمران: ۸۵] (هر ‌کس دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است).

ابن جریر طبری در تفسیر این آیه می‌گوید: «خداوند در این آیه می‌فرماید: هر کسی که دینی غیر از اسلام را برگزیند خداوند آن‌را از او نمی‌پذیرد.... گفته شده که وقتی این آیه نازل شد اهل هر ملتی ادعا کردند که مسلمانان هستند، خداوند از آن‌ها خواست چنانچه در ادعایشان صادق هستند حج را به‌جای بیاورند، زیرا حج یکی از سنت‌های اسلام است، اما آن‌ها امتناع کردند، و خداوند با این کارشان حجت آن‌ها را باطل ساخت».[3]

نوع دوم: دلایل بر اینکه دین پیامبران و رسالت و دعوت آن‌ها یکی است، و آن‌هم دعوت به اسلام بنابر معانی کلی آن:

۱ – یکی از این دلایل این فرمودهٔ خداوند است که: {وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ} [النحل: ۳۶] ( یقیناً ما در هر امتی، پیامبری را [با این پیام] برانگیختیم که: «الله یکتا را عبادت کنید و از طاغوت (معبودان غیر الله) دوری کنید». الله برخی از آنان را هدایت كرده است و برخی از آنان نیز سزاوار گمراهى شدند. پس در زمین بگردید و بنگرید که سرانجامِ تكذیب‌كنندگان [آیات الهی] چگونه بوده است.)

طاغوت به هر چیزی اطلاع می‌شود که غیر از خداوند مورد پرستش قرار گیرد، و خود به‌ آن راضی باشد. تمامی پیامبران به توحید خداوند و پرهیز از شرک و پرستش غیر خداوند فرا می‌خواندند و این همان حقیقت دین اسلام است.

۲ – دلیل دیگر این فرمودهٔ خداوند است: {مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ. وَلا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ} [آل عمران: ۷۹، ۸۰] (برای هیچ بشری سزاوار نیست که الله به او کتاب و حُکم (دانش و فهم) و پیامبری دهد، سپس او به مردم بگوید: به جای الله، بندگان من باشید. بلکه [سزاوار است که پیامبران به مردم بگویند:] به خاطر آنکه کتاب [تورات] را آموزش می‌دادید و از آنجا که [عقاید و احکام آن را] فرا می‌گرفتید، [فقیهان و دانشمندان] الهی باشید و نه اینکه به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را [به جای الله،] صاحب‌اختیار [معبود] بگیرید. آیا [این شخص] شما را پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر فرمان می‌دهد؟)

در اینجا خداوند بیان می‌کند که هیچ پیامبری نمی‌تواند به مردم بگوید که او را به‌جای خداوند عبادت کنند و یا غیر خدا را معبود قرار دهند، بلکه همهٔ پیامبران مردم را به عبادت خداوند به یگانگی فرا می‌خوانده‌اند.

در رابطه با سبب نزول این آیه آمده است که هیئتی از بزرگان یهود و نصارای نجران خدمت - پیامبر صلی الله علیه وسلم - آمده و عرض کردند: ای محمد آیا می‌خواهی ما تو را عبادت کنیم همانطور که نصارا عیسی بن مریم را عبادت کردند؟ سپس این آیه نازل شد.[4]

دلیل دیگر این فرمودهٔ خداوند است: {شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ} [الشورى: ۱۳] (از دین همان را براى شما مقرر كرد كه به نوح امر كرده بود؛ و نیز آنچه به تو وحى كردیم و آنچه به ابراهیم و موسى و عیسى امر كردیم؛ اینكه: دین را برپا نگاه دارید و در مورد آن فرقه‌فرقه نشوید [و اختلاف نورزید]).

دینی که خداوند برای این امت مقرر نموده همان دینی است که نوح، ابراهیم، موسی و عیسی و دیگر پیامبران به آن دعوت کرده‌اند که همان دین اسلام است.

از مجاهد در تفسیر آیهٔ {مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا} نقل است که مراد این است: «آنچه به تو و همهٔ پیامبران توصیه شده، و دین همه یکی است».[5]

۴- پیامبر - صلی الله علیه وسلم - در حدیثی می‌فرمایند: «من در دنیا و آخرت به عیسی بن مریم سزاوارتر از شما هستم، و پیامبران همه برادر پدری هستند؛ مادرانشان مختلف هستند و دینشان یکی است».[6]

نووی - رحمه الله - می‌گوید: «جمهور علما گفته‌اند که معنای حدیث این است که: اصل ایمان آن‌ها یکی است، اما شریعت‌هایشان مختلف است؛ آن‌ها در اصل توحید متفق القول هستند، اما در فروع شریعت‌هایشان اختلافاتی با هم دارند، و اما فرمودهٔ پیامبر - صلی الله علیه وسلم - که «دینشان یکی است» مراد اصل توحید و اصل طاعت خداوند است اگر چه صفت آن مختلف باشد».[7]

۵- از جملهٔ ادله، این فرمودهٔ پیامبر - صلی الله علیه وسلم - است که «ما از شما به موسی سزاوارتر هستیم»...[8]

و اسلام در این متون به معنای کلی آن است، چرا که اسلام به دو معنا می‌آید: معنای کلی، که دین همهٔ پیامبران است، و معنای خاص که مراد از آن شریعت پیامبر - صلی الله علیه و سلم - است.

بیان اینکه دین بر دو اصل استوار است:

اصل اول: اینکه غیر از الله پرستیده نشود.

اصل دوم: اینکه خداوند آنگونه که بر زبان پیامبران آمده عبادت شود.

همهٔ پیامبران اقوام خود را به خالص کردن عبادت برای خداوند فرا خواندند، و رسالت آن‌ها در عقاید، الاهیات، نبوت، اثبات روز آخرت و معاد متفق است و اختلافی که میان آن‌ها وجود دارد در جزئیات شرایع است.

اختلاف پیامبران در جزئیات شرایع آسیبی به وحدت دین نمی‌رساند؛ زیرا امکان دارد که برخی از شرایع دین یک پیامبر، شرایع دیگری را نسخ کند و تأثیری در حقیقت دین نداشته باشد؛ چرا که حقیقت دین پیروی از حکم خداوند و اوامر او است و بر هر بنده‌ای واجب است که تسلیم و فرمانبردار حکم خداوند باشد.

بنابراین عقیده یکی است اما شرایع متعدد هستند، همانگونه که خداوند می‌فرماید: {لكلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا} [المائدة: ۴۸] (ما برای هر یک از شما [امت‌ها] آیین و راهی روشن قرار دادیم).

تعدد شریعت‌‌ها قبل از بعثت پیامبر - صلی الله علیه وسلم - بود، زیرا پیامبران قبل از او به‌سوی قوم‌های خودشان فرستاده می‌شدند، در حالی‌که بعثت پیامبر - صلی الله علیه وسلم - جهانی بود، و همهٔ شریعت‌های پیشین را نسخ کرد. بنابر این، پس از پیامبر اسلام - صلی الله علیه وسلم - عقیده و شریعت یکی شد که همان عقیده و شریعت اسلام است که تمامی پیامبران به آن دعوت کرده‌اند.

کسی که ادعا کند بعد از بعثت پیامبر اسلام - صلی الله علیه وسلم - می‌تواند به شریعت پیامبر دیگری عمل کند یا ادعای تبعیت از شریعت پیامبر دیگری را داشته باشد و یا برای مثال مدعی باشد که او با پیامبر - صلی الله علیه وسلم - همانگونه است که خضر با موسی بود و التزامی به شریعت وی نداشت[9]، به اتفاق علمای اسلام کافر است.

نوع سوم: تمام ادله‌ای که نشان دهندهٔ جهانی بودن رسالت پیامبر اسلام - صلی الله علیه وسلم - است بر کفر کسانی که از دین او خارج شده‌اند و یا از پیروی ایشان سر باز زده‌اند دلالت دارند.

برای نمونه خداوند می‌فرماید: {قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ} [الأعراف: ۱۵۸] (بگو: ای مردم، من فرستادۀ الله به سوی همۀ شما هستم؛ همان [پروردگاری] که فرمانرواییِ آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست؛ معبودی [به‌حق] جز او نیست؛ زنده می‌کند و می‌میراند؛ پس به الله و فرستاده‌اش ـ‌ آن پیامبرِ درس‌ناخوانده‌ای که به الله و سخنانش باور دارد ـ ایمان بیاورید و از او پیروی کنید؛ باشد که هدایت شوید).

ابن کثیر- رحمه الله - می‌گوید: «این آیه خطاب به همهٔ مردم است، چه سیاه و چه سفید، چه عرب و چه غیر عرب، و به پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم دستور داده شده که خود را فرستادهٔ خدا به سوی همهٔ مردم معرفی کند». {إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا} یعنی همهٔ شما، و این از شرف و عظمت و بزرگی پیامبر - صلی الله علیه وسلم - و دلیل خاتم پیامبران بودن ایشان است، و اینکه وی به‌سوی همهٔ مردم فرستاده شده، همانگونه که خداوند می‌فرماید: {قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ} [الْأَنْعَامِ: ۱۹] (بگو: الله [که] میان من و شما گواه است؛ و این قرآن [از جانب او] بر من وحی شده است تا به وسیلۀ آن به شما و هر کس [این پیام به او] می‌رسد هشدار دهم) و می‌فرماید: {وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ} [هُودٍ: ۱۷] (و هر کسی از گروه‌ها[ی مختلف مشرکان] که به آن کفر بورزد [و آن را انکار کند] آتش دوزخ وعده‌گاهِ اوست) و می‌فرماید: {وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ} [آلِ عِمْرَانَ: ۲۰] (و به اهل کتاب (یهود و نصاری) و مشرکان بگو: «آیا شما هم تسلیم شده‌اید؟» اگر تسلیم شوند، قطعاً هدایت یافته‌اند و اگر رویگردان شدند [و سرپیچی کردند، اندوه مدار؛ زیرا] تو وظیفه‌ای جز رساندن [وحی] نداری).

آیات در این‌باره بسیار بوده و احادیث نقل شده در این مورد غیر قابل شمار است، و از مسائل قطعی و انکارناپذیر در اسلام این است که پیامبر - صلی الله علیه وسلم - به‌سوی همهٔ انسان‌ها فرستاده شده است».[10]

مفاد این آیه و سایر دلایل قطعی این است که باید تمام مردم به اسلام بگروند و هر کسی از پذیرش اسلام خودداری کند، به عذاب دوزخ دچار خواهد شد.

نوع چهارم: تمام دلایلی که بر کفر کسانی که به پیامبر - صلی الله علیه وسلم - ایمان نیاورده‌اند دلالت دارند.

برای مثال خداوند می‌فرماید: {وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ} [البقرة: ۸۹] (و هنگامی که از جانب الله کتابی برای آنان آمد که تصدیق‌کنندۀ مطالبی بود که با خود داشتند و [به انتظار رسیدن این كتاب] از قبل به خود نوید پیروزی بر کافران را می‌دادند، با این همه، وقتی آن کسی را که از پیش شناخته بودند نزدشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت الله بر کافران باد!)

ابن کثیر در تفسیر این آیه می‌گوید: از قتاده روایت است که از بزرگان انصار نقل کرده که این آیه در مورد ما و آن‌ها یعنی: انصار و یهودیانی که همسایهٔ آن‌ها بودند نازل شده است: {وَلَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَكانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ} (و هنگامی که از جانب الله کتابی برای آنان آمد که تصدیق‌کنندۀ مطالبی بود که با خود داشتند و [به انتظار رسیدن این كتاب] از قبل به خود نوید پیروزی بر کافران را می‌دادند، با این همه، وقتی آن کسی را که از پیش شناخته بودند نزدشان آمد، انکارش کردند) ما در روزگار جاهلیت زمانی که بر شرک بودیم بر آن‌ها که اهل کتاب بودند غالب می‌شدیم و آن‌ها می‌گفتند: به‌زودی پیامبری برانگیخته خواهد شد که زمانش رسیده‌ است، و ما در رکاب او با شما خواهیم جنگید و همانند قوم عاد و ارم شما را خواهیم کشت، زمانی که پیامبر - صلی الله علیه وسلم - از میان قریش برانگیخته شد ما به او ایمان آوردیم و آن‌ها به ایشان کفر ورزیدند. خداوند در این رابطه می‌فرماید: {فَلَمَّا جاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ} (وقتی آن کسی را که از پیش شناخته بودند نزدشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت الله بر کافران باد!)[11]

از جمله: {وَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيرًا} [الفتح: ۱۳] (هر کس به الله و پیامبرش ایمان نیاورد، [بداند که] ما آتشی سوزان برای کافران آماده کرده‌ایم).

از جمله: {وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ} [هود: ۱۷] ( و هر کسی از گروه‌ها[ی مختلف مشرکان] که به آن کفر بورزد [و آن را انکار کند] آتش دوزخ وعده‌گاهِ اوست.)

نوع پنجم: نصوصی که بر کفر آن‌ها، یا نفی ایمان از آن‌ها، یا توصیف آن‌ها به پرستش غیر خداوند، یا نسبت کردار و گفتار کفر به آن‌ها، یا اعلام برائت از آن‌ها دلالت دارند.

ادله‌ای که در قرآن و سنت به این موارد می‌پردازد بسیار زیاد است، جدا از اجماع قطعی در این رابطه، بلکه اجماع بر کفر کسی که یهود و نصارا و هر آنکه از اسلام جدا شود را کافر نداند، آنگونه که قاضی عیاض [12]و دیگران نقل کرده‌اند.

هدف ما جمع‌آوری همهٔ ادله نیست، بلکه خواستیم به اصول ادلهٔ محکمی که در این باب آمده اشاره کنیم.

اگر شبهات زیادی که در این رابطه نقل می‌شود نبود، نیازی نبود که برای این اصل دلیل بیاوریم؛ زیرا در قرآن و در نزد مسلمانان روشن‌تر از آن است که برایش دلیل آورده شود، جز برای کسی که فریب شبهه‌های اهل باطل را خورده و نیاز به بحث و گفتگو با او وجود دارد.

دوم: پاسخ به برخی شبهات که ممکن است متعارض با این اصل محکم به‌نظر برسد:

شبههٔ اول: نهی از فرق گذاشتن میان پیامبران:

این افراد برای القای این شبهه به دو آیهٔ قرآن استناد می‌کنند:

آیهٔ نخست: {لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ} [البقرة: ۲۸۵] (میان هیچ‌یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم).

آیهٔ دوم جایی که خداوند می‌فرماید: {إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا} [النساء: ۱۵۰] (كسانى كه به الله و پیامبرانش كفر مى‌ورزند و مى‌خواهند میان الله و پیامبرانش جدایى اندازند و مى‌گویند: «ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انكار مى‌كنیم» و مى‌خواهند در این [میان، بین کفر و ایمان برای خود] راهى برگزینند).

این آیات اغلب برای تأیید صحت همهٔ ادیان و عدم فرق‌گذاشتن میان آن‌ها و همچنین دعوت به چیزی که «وحدت ادیان» نامیده می‌شود، و نیز عدم فرق‌گذاری میان پیروان آن‌ها، استفاده می‌شود.

پاسخ:

نهی از فرق‌گذاشتن میان پیامبران، در زمینهٔ ایمان به آن‌ها است. کسی که به یک پیامبر ایمان دارد و به‌دیگری کافر است، در واقع بین همهٔ پیامبران فرق گذاشته است. برای مثال، کسی که به موسی ایمان دارد و به عیسی کافر است، یا کسی که به موسی و عیسی ایمان دارد و به محمد - صلی الله علیه وسلم - کافر است، در حقیقت بین پیامبران فرق قائل شده است.

ابن جریر در تفسیر سورهٔ بقره می‌گوید: ‌«تمام مؤمنان به خداوند، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی و پیامبران ایمان دارند و هیچ‌کدام از آن‌ها میان پیامبران فرق قائل نمی‌شوند؛ بلکه همهٔ پیامبران را تصدیق نموده و به آن‌ها و هر آنچه از سوی خداوند آورده‌اند ایمان دارند. حساب آن‌ها با یهودیانی که به موسی ایمان آوردند اما عیسی را تکذیب کردند، یا مسیحیانی که به موسی و عیسی ایمان آوردند ولی محمد- صلی الله علیه وسلم - را تکذیب کردند، جدا است».[13]

ابن کثیر - رحمه الله - نیز گفته است: «آن‌ها میان هیچ یک از پیامبران تفاوت قائل نمی‌شوند؛ بلکه همهٔ آن‌ها را راست‌گو، نیکوکار، راهنمای به‌سوی راه خیر، و هدایت کننده به‌سوی خداوند می‌دانند، حتی اگر بعضی از آن‌ها شریعت بعضی دیگر را نسخ کرده باشند، تا اینکه همهٔ آن‌ها با شریعت محمد - صلی الله علیه وسلم - نسخ شدند، و شریعت او خاتم و پایان همهٔ شریعت‌ها است».[14]

ابن جریر طبری در تفسیر این آیهٔ سورهٔ النساء {إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ} می‌گوید: «مراد یهود و نصارا است، و منظور از {وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ} این است که پیامبرانی که خداوند آن‌ها را با وحی به‌سوی انسان‌ها فرستاده را تکذیب نموده و ادعا کردند که آن‌ها بر خداوند دروغ بسته‌اند. و مراد از فرق گذاشتن میان خدا و پیامبرانش این است، یعنی نسبت دروغ دادن به آن‌ها و دروغ بستن بر خداوند و ادعاهای باطل پیرامون آن‌ها، {وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ} یعنی آن‌ها می‌گویند: «این را تصدیق نموده و آن را تکذیب می‌کنیم، آنگونه که یهودیان موسی را تصدیق کرده، اما عیسی و محمد - صلی الله علیه وسلم - را تکذیب کردند. و آنگونه که نصارا عیسی و سایر پیامبران پیش از او را تصدیق کرده، اما محمد - صلی الله علیه وسلم - را تکذیب کردند».[15]

این دو آیه دلالت بر کفر یهود و نصارا به‌علت فرق‌گذاشتن میان پیامبران دارد، یهودیان عیسی و محمد - علیهما السلام - را و نصارا محمد - صلی الله علیه وسلم - را تکذیب کردند.

و اما مسلمانان کسانی هستند که به همهٔ پیامبران ایمان آورده و میان هیچ‌یک از آن‌ها فرق نمی‌گذارند، آن‌ها پیروان حقیقی همهٔ پیامبران هستند، همانگونه که در این گفتهٔ پیامبر - صلی الله علیه وسلم - آمده است: «ما از آن‌ها به موسی سزاوارتر هستیم».[16]

شبهه دوم: ستایش خداوند از پیروان همهٔ ادیان به شرط ایمان و عمل صالح:

در این شبهه به این آیهٔ قرآن استناد می‌شود: {إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ} [البقرة: ۶۲] (در حقیقت، کسانی که [به رسالت محمد ﷺ] ایمان آورده‌ و نیز کسانی [از امت‌های پیشین، قبل از بعثت محمد ﷺ از] یهود و نصاری و صابئان (پیروان برخی پیامبران)؛ هر کس [از آنان] به الله و روز قیامت ایمان آورند و کارهای شایسته انجام دهند، پاداش آنان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند).

اینجا می‌گویند که این آیه نشان می‌دهد که پیروان این ادیان اگر ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، نجات خواهند یافت حتی اگر پس از بعثت پیامبر اسلام - صلی الله علیه وسلم - بر دین خود باقی بمانند.

پاسخ:

از سه جنبه می‌توان به این شبهه پاسخ داد:

جنبهٔ نخست: این آیه مربوط به کسانی است که قبل از بعثت پیامبر - صلی الله علیه وسلم - زندگی می‌کردند، و این قول از سدی، سعید بن جبیر و قتاده نقل شده است.

دوم: ابن عباس می‌گوید: این آیه با آیهٔ {وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ} [آل‌عمران: ۸۵] (هر ‌کس دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است.) نسخ شده است.

سوم: این آیه بعد از بعثت پیامبر - صلی الله علیه وسلم - شامل یهودیان و مسیحیان نمی‌شود زیرا آن‌ها به آنچه در آیه آمده است عمل نکردند.

اما جنبهٔ نخست: آنچه آن‌را تأیید می‌کند سبب نزول آن است، و اینکه آیه در رابطه با نصارایی نازل شده که همراه با سلمان فارسی بر توحید و دین صحیح بودند و نبوت پیامبر - صلی الله علیه وسلم - را درک نکردند.

ابن ابی حاتم با سند خود از مجاهد نقل می‌کند که سلمان گفت: از پیامبر - صلی الله علیه وسلم - در مورد اهل دینی که همراه آن‌ها بودم پرسیدم، و اینکه آن‌ها اهل نماز و عبادت بودند، پس این آيه نازل شد که {إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هادُوا وَالنَّصارى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ} إلى آخر الآية [البقرة: ۶۲]. این روایت از سدی هم نقل شده است. [17]

اما جنبهٔ دوم: ابن ابی‌حاتم با سند خود از علی بن ابوطلحه از ابن عباس در رابطه با آیهٔ {إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هادُوا وَالنَّصارى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ} الآية [البقرة: ۶۲]، قبل از این آیه نازل شده است:{وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ} [آل عمران: ۸۵] [18]

مقصود از نسخ در اینجا معنای اصطلاحی آن یعنی برداشت کلی حکم نیست، بلکه مراد تخصیص است، و سلف بسیار از نسخ به‌معنای تقیید و تخصیص استفاده می‌کردند، بنابراین معنای سخن ابن عباس این می‌شود که این آیه اختصاص به کسانی دارد که قبل از بعثت بوده‌اند، و اما بعد از بعثت، خداوند از هیچ کسی دینی غیر اسلام که پیامبر - صلی الله علیه وسلم - آورده است نخواهد پذیرفت.

ابن کثیر - رحمه الله - می گوید: «آنچه ابن عباس گفته در واقع خبر دادن از آن است که هیچ راه و روش و عملی از کسی پذیرفته نمی‌شود مگر اینکه موافق با شریعت محمد - صلی الله علیه وسلم - باشد، بعد از اینکه خداوند ایشان را مبعوث کرد، اما قبل از بعثت، هر انسانی که پیرو پیامبر زمان خود بود بر راه هدایت و نجات بوده است».[19]

جنبهٔ سوم: ایمان یهودیان تمسک آن‌ها به تورات تا زمان بعثت مسیح بود، و ایمان مسیحیان به انجیل و سنت عیسی تا زمان بعثت پیامبر - صلی الله علیه وسلم - بود. و کسانی که دعوت پیامبر اسلام - صلی الله علیه وسلم - را نپذیرفتند، از مؤمنان به خدا و روز قیامت نبوده و شامل این آیه نمی‌شوند.

شیخ الاسلام ابن تیمیه در پاسخ به کسانی که با استدلال به این آیه آنان را پس از تبدیل و تحریف دین می‌ستایند می‌گوید: «آنچه روشن است این است که از یکی از آن‌ها پس از نسخ و تحریف ستایش نشده، و مراد آیه کسانی است که به محمد - صلی الله علیه وسلم - ایمان آورده‌اند، و یهودیانی که به موسی - علیه السلام - ایمان آوردند و قبل از نسخ و تحریف بر شریعت او بودند و مسیحیانی که به عیسی ایمان آوردند و قبل از نسخ و تحریف پیرو ایشان بوده‌اند و صابئینی[20] که یکتاپرست بودند و همانند عرب‌هایی که بر دین حنیف ابراهیم و اسماعیل و اسحاق قبل از تحریف و نسخ بودند. زیرا عرب‌ها - اعم از فرزندان اسماعیل و غیره - که در جوار خانهٔ خدا زندگی می‌کردند که ابراهیم و اسماعیل آن‌را بنا کرده بودند، بر دین حنیف و ملت ابراهیم بودند تا اینکه رهبران قبیلهٔ خزاعه آن‌را تحریف کردند... همچنین فرزندان اسحاق قبل از بعثت موسی به دین ابراهیم متمسک بودند و انسان‌هایی خوشبحت و ستوده شده بودند و آن‌هایی که بر دین موسی و مسیح و ابراهیم بودند را خداوند می‌ستاید، اما اهل کتاب پس از نسخ و تحریف از کسانی نیستند که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، همانگونه که خداوند می‌فرماید: {قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ} [التوبة: ۲۹]، (با کسانی [از اهل کتاب] که به الله و روز قیامت ایمان نمی‌آورند و آنچه را الله و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌شمارند و دین حق را نمی‌پذیرند بجنگید تا آنگاه که با شکست و خواری به دست خویش جِزیه دهند). در مباحث مختلفی به این موضوع اشاره کردیم که قرآن، اهل کتابی که دین موسی و عیسی را تحریف کردند، یا به مسیح یا محمد کافر شدند، کافر بوده، و آیات روشن و نصوص زیادی به این قضیه اشاره دارند و این قضیه در دین محمد - صلی الله علیه وسلم - از امور متواتر است».[21]

یهودیان و مسیحیان و صابئینی که داشتن همسر و فرزند، و گریه‌ و مرگ و سایر ویژگی‌های مخلوقات را به خداوند نسبت می‌دهد و با او در عبادتش شریک قائل می‌شوند، و دین پیامبران را تحریف کرده‌اند، و بزرگان خود را به‌عنوان ارباب در کنار خداوند گرفته‌اند، چگونه امکان دارد به خدا و روز قیامت مؤمن باشند؟!

آن‌ها از دو جهت فاقد صفت ایمان به خدا و روز قیامت و عمل صالح هستند: از جهت تحریف دین پیامبرانشان، و از جهت دیگر تکذیب پیامبر - صلی الله علیه وسلم - بعد از بعثت ایشان. اما کسانی که پایبند دین حق بوده و قبل از بعثت از دنیا رفته‌اند، یا بعثت را درک نموده و به پیامبر- صلی الله علیه وسلم - ایمان آورده‌اند، شامل این آیه می‌شوند.

شبههٔ سوم: بزرگ‌داشت معابد آنان که در آن به عبادت می‌پردازند و ستایش از کسی که از آن‌ها دفاع می‌کند:

خداوند در قرآن فرموده است: {وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا} [الحج: ۴۰] (و اگر الله [ظلم و کفرِ] برخی از مردم را به وسیلۀ برخی دیگر دفع نمی‌کرد، صومعه‌ها[ی راهبان] و کلیساهای [نصاری] و عبادتگاه‌ها[ی یهود] و مساجدی که نام الله در آنان بسیار برده می‌شود حتماً ویران می‌گردید؛ و الله کسی را ‌که [دین] او را یاری دهد، یقیناً یاری می‌کند. بی‌تردید، الله قدرتمندِ شکست‌ناپذیر است).

این افراد می‌گویند: خداوند معابد یهودیان و مسیحیان را بزرگ شمرده و جهاد را برای دفاع از آن‌ها و عدم تخریبشان واجب نموده است، پس چگونه امکان دارد این موضوع با کفر آن‌ها و باطل بودن دینشان هم‌خوانی داشته باشد؟

شیخ الاسلام ابن تیمیه به شبهه پاسخ داده که به‌طور خلاصه از سه جهت بیان می‌شود:

«اول: اینکه معابد ذکر شده در آیه، مساجد هستند و نه کلیساها و صومعه‌هایی که در آنجا شرک ورزیده می‌شود.

دوم: اگر مقصود معابد و صومعه‌ها و کلیساها باشد، باید گفت که قبل از بعثت پیامبر - صلی الله علیه وسلم - در صومعه‌ها وکلیساها کسانی بودند که از دین مسیحیت حقیقی پیروی می‌کردند که تغییر نکرده بود، و در آنجا بسیار از خداوند یاد می‌شد.

سوم: اگر این آیه را به دوران پساتحریف و تغییر دین حمل کنیم، باز هم این آیه نمی‌تواند دلیلی بر صحت دین آن‌ها باشد، بلکه تنها نشان دهندهٔ این است که خداوند دوست دارد که نامش ذکر شود حتی از سوی مشرکان. شیخ الاسلام ابن تیمیه در این‌باره می‌گوید: «گفته شده است که پس از تحریف و تغییر دین، گفته شده است که پس از تحریف و تغییر دین، در آنجا بسیار از خداوند یاد می‌شود، و خداوند دوست دارد که نامش ذکر شود، حتی اگر به‌همراه شرک باشد. این قول از ضحاک نیز نقل شده است. زیرا مشرک به خداوند بهتر است کسی است که نام خداوند را نمی‌برد. لذا اهل کتاب از مشرکان بهترند. برای مثال، زمانی که ایرانیان و رومیان با هم می‌جنگیدند و ایرانیان پیروز شدند، این مسئله برای یاران پیامبر - صلی الله علیه وسلم - ناخوشایند بود چون رومیان از ایرانیان مجوس به دین خداوند نزدیک‌تر بودند. پیامبران آمده‌اند تا نیکی‌ها و منافع را به ارمغان آورده و فساد و مفسده‌ها را از بین برده یا کاهش دهند، و آنچه خوبی‌اش بیشتر است را بر آنچه خوبی‌اش کمتر است مقدم دارند، و آنچه شر و بدی‌اش کمتر است را بر آنچه شر و بدی‌اش بیشتر است مقدم بشمارند، و ویران کردن صومعه‌ها و کلیساها توسط مجوسیان و مشرکان توأم با فساد خواهد بود، اما اگر مسلمانان آن‌ها را ویران کنند و به‌جای آن مساجدی بسازند که در آن بسیار از خداوند یاد می‌شود در آن خیر و صلاح است».[22]

شبههٔ چهارم: استدلال به جواز ازدواج با زنان اهل کتاب، در حالی‌که ازدواج با مشرکان حرام است، می‌گویند این نشان می‌دهد که آن‌ها مشرک نیستند:

پاسخ کلی به این شبهه این است که آیه ممکن است عامی باشد که مراد از آن خاص است، یا اینکه عامی تخصیص یافته باشد.

در توضیح این موضوع: مفسران در رابطه با این آیه سه دیدگاه دارند که قرطبی آن‌را خلاصه کرده است: «دانشمندان در تفسیر این آیه اختلاف دارند. بعضی گفته‌اند که خداوند ازدواج با زنان مشرک را در سورهٔ بقره حرام اعلام کرد، سپس در سورهٔ مائده ازدواج با اهل کتاب را حلال شمرد. این قول از ابن عباس، مالک بن انس، سفیان ثوری، و اوزاعی نقل شده است. اما قتاده و سعید بن جبیر می‌گوید که لفظ آیه در ابتدا شامل هر کافری است، ولی در آیهٔ سورهٔ مائده تخصیص یافته است، و این یکی از دو نظر شافعی است. بر اساس قول اول همهٔ آن‌ها شامل عموم بوده، سپس آيهٔ سورهٔ مائده برخی از این عموم را نسخ کرده است و این مذهب مالک است به نقل از ابن حبیب، وی گفته است: ازدواج با زن یهودی و مسیحی اگرچه خداوند آن‌را حلال دانسته اما سنگین و مذموم و نکوهیده است.

اسحاق بن ابراهیم حربی می‌گوید: برخی بر این باور هستند که آیهٔ سورهٔ بقره ناسخ و آیهٔ سورهٔ مائده منسوخ است، بنابر این ازدواج با هر مشرکی را ناجایز می‌دانند اعم از اهل کتاب و غیر اهل کتاب، و در مورد این نظر به قول ابن عمر احتجاج می‌کنند که هر گاه از وی در رابطه با ازدواج با زن یهودی و مسیحی پرسیده می‌شد، می‌گفت: خداوند ازدواج با زنان مشرک را برای مؤمنان حرام نموده، و شرکی بالاتر از این نمی‌بینم که زن بگوید: خدایش عیسی است!»[23]

علمایی که می‌گویند آیه عام است اما تخصیص یافته، منظورشان این است که زنان اهل کتاب داخل نص بوده سپس به‌نص آیهٔ سورهٔ مائده از آن خارج شده‌اند، و کسانی که می‌گویند آیه عامی است که مراد از آن خاص است می‌‌گویند: که آن‌ها از آغاز مقصود آیه نبوده‌اند، اگرچه یکی از افراد این عام باشند اما مقصود عینی آن‌ها نیستند. و خداوند در قرآن بسیار میان مشرکان و اهل کتاب در اسم و نه در حکم تفاوت می‌گذارد، همانگونه که میان مشرکان، مجوسیان و صابئه تفاوت می‌گذارد، و این فرق‌گذاری در میان یک جنس واحد است، اگرچه همه در حکم کافر باشند، همانگونه که خداوند در سورهٔ بینه می‌فرماید: {لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ} [البينة: ۱] (کسانی از اهل کتاب و مشرکان ‌که کافر شدند، [از آیین کفر] دست برنمی‌دارند تا اینکه دلیل روشنی برایشان بیاید).

اما بر اساس قول سوم - ازدواج با زن کتابی حرام است چرا که وی مشرک است - اگرچه از نظر فقهی ضعیف است، اما هدف از ذکر آن اثبات این دیدگاه است که در مورد کافر بودن زن اهل کتاب اتفاق وجود دارد، صرف نظر از قول به تحریم ازدواج با آن که با دیدگاه عموم علمای قائل به جواز ازدواج با زن آزاد و باعفت کتابی مخالف است.

در هر حال، آیه هیچ دلالتی بر نفی شرک و کفر از زنان اهل کتاب ندارد.

شبههٔ پنجم: انتساب آنان به دین ابراهیم علیه السلام:

می‌گویند: سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام، ادیان ابراهیمی، و پیروانشان منسوب به ابراهیم - علیه السلام - هستند و خداوند دین ابراهیم را ستوده است. این افراد می‌کوشند آمیختگی ادیان را به ابراهیم - علیه السلام - نسبت دهند.

پاسخ به این شبهه این است که این شبهه که امروز مطرح می‌شود قدیمی است، و خود خداوند به روشنی آن‌را توضیح داده است. مشرکان و همچنین یهودیان و مسیحیان خود را پیروان ابراهیم می‌دانستند. ولی خداوند در قرآن به روشنی حقیقت دین ابراهیم را بیان کرده و فرموده است: {مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ} [آل عمران: ۶۷] (ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه حق‌گرایی مسلمان بود و هرگز از زمرۀ مشرکان نبود). سپس بیان نموده که سزاوارترین انسان‌ها به پیروی از ابراهیم و نسبت به او چه کسانی هستند: {إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ} [آل عمران: ۶۸] (به راستی، سزاوارترین مردم به ابراهیم همان کسانی هستند که از او پیروی کرده‌اند؛ و [از جمله] این پیامبر [شما محمد] و کسانی‌ که [مسلمانند و به او] ایمان آورده‌اند؛ و الله [یار و] کارسازِ مؤمنان است).

خداوند انتساب یهود و نصارا به ابراهیم را دروغ پنداشته و فرموده است: {أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْباطَ كانُوا هُودًا أَوْ نَصارى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ} [البقرة: ۱۴۰] ([آیا] می‌گویید: «ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان [یعقوب] یهودی یا نصرانی بودند [در حالى كه یهودیّت و نصرانيّت پس از این پیامبران به‌وجود آمده‌اند]؟» بگو: «شما داناترید یا الله؟» و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی را که از [جانب] الله [در کتاب‌های آسمانی دربارۀ این پیامبران آمده و] نزد اوست کتمان می‌کند؟ و [یقین بدانید که] الله از آنچه می‌کنید غافل نیست).

تنها نسبت دادن خود به چیزی اعتبار ندارد، نه از سوی یهودیان و نه از سوی مسیحیان، بلکه حتی از سوی مسلمانان؛ اگر کسی مسلمان باشد سپس مسلمانی و توحید خود را نقض کند، انتساب او به اسلام سودی برایش نخواهد داشت، همانگونه که خداوند فرموده است: {لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَلا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا} [النساء: ۱۲۳] ([ای مسلمانان، نجات و رستگاری وابسته] به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست. هر‌ کس کار ناشایستی انجام دهد، به کیفرش خواهد رسید و دوست و یاوری جز الله برای خود نخواهد یافت).

ابن جریر از عکرمه نقل کرده است که وقتی آیه نازل شد: {ومَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ} [آل عمران: ۸۵] (هر ‌کس دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است.)  یهودیان گفتند: ما مسلمان هستیم! خداوند از پیامبر خواست با آن‌ها در موضوع انجام مناسک حج احتجاج کند، و فرمود: {لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ} [آل عمران: ۹۷] (و بر مردم [واجب] است كه براى [عبادتِ] الله قصد آن خانه كنند [البته برای] کسی که توانایی [مالی و جسمی] رفتن به سوی آن را دارد؛ و هر ‌کس [به فریضۀ حج] کفر ورزد، بی‌تردید، الله از جهانیان بی‌نیاز است).[24]

امت ابراهیم همان امت اسلامی است که پیامبر ما - صلی الله علیه وسلم - آورده است، و پیروان راستین ابراهیم همان پیروان پیامبر ما - صلی الله علیه وسلم - هستند، اما کسانی که دین خود را تحریف نموده و پیامبران را تکذیب کرده‌اند از پیروان ابراهیم نیستند گرچه ادعای انتساب به او و دینش را داشته باشند، آنچه معتبر است کردار است نه انتساب صرف.

نتیجه‌گیری:

این موضع‌گیری واضح و قاطع دربارهٔ اینکه اسلام دین حق است، و رد هرگونه آمیختگی میان حق و باطل و مشابه سازی میان آن‌ها هیچ‌گونه منافاتی با دستور به رفتار عادلانه و نیکو با غیر مسلمانان ندارد. خداوند در قرآن فرموده است: {لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ} [الممتحنة: ۸] (الله شما را از نیکی ‌کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در [امر] دین، با شما نجنگیده‌اند و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند، نهی نمی‌کند. بی‌گمان، الله عدالت‌پیشگان را دوست دارد). مسلمانان قرن‌ها به این دستور عمل نموده و در صلح و آرامش با غیر مسلمانان زندگی کرده‌اند، و نمونه‌ای از همزیستی را به نمایش گذاشتند که بشریت در آن دوران تجربه نکرده بود؛ در زمانی که پیروان یک دین بخاطر درگیری‌ها و اختلافات مذهبی یکدیگر را قتل عام می‌کردند.

انحراف چه افراط باشد و چه تفریط از روی آمیخته‌کردن عقیده و رفتار ناشی می‌شود، آنچه جای رواداری دارد رفتار و تعامل است نه اعتقاد، اما اعتقاد مبنی بر جداسازی میان حق و باطل است. باید میان معاملات و رفتارهای جایز سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با غیر مسلمانان و داشتن ولای تحریم شده از سوی خداوند تفاوت قائل شد. بزرگ‌ترین نمونهٔ این اشتباهات آمیختگی میان حق و باطل، و میان اسلام و کفر است که فساد در دین و دنیا محسوب می‌شود، همانگونه که خداوند می‌فرماید: {وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسادٌ كَبِيرٌ} [الأنفال: ۷۳] (و کسانی که کفر ورزیدند، [آنان نیز] دوستان یکدیگرند. اگر [شما مؤمنان به این سفارش دربارۀ دوست و دشمن] عمل نکنید، فتنه و فسادی بزرگ در زمین بر پا می‌گردد).

والحمد لله رب العالمين.

شریف طه | ترجمه: عادل حیدری

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] -نگا: تفسير ابن جرير (۶/ ۲۷۵)

[2] -  تفسير ابن كثير (۲/ ۲۱)

[3] -  تفسير ابن جرير (۶/ ۵۷۰)

[4] -نگا: تفسير ابن جرير (۵/ ۵۳۹)

[5] - نگا:  تفسير ابن جرير (۲۱/ ۵۱۲)

[6] - روایت بخاری (۳۴۴۳)، ومسلم (۲۳۵۶)

[7] - شرح صحيح مسلم (۱۵/ ۱۲۰)

[8] - به روایت بخاری (۳۹۴۳)، ومسلم (۱۱۳۰)

[9] - این اعتقاد برخی از صوفیان غالی است که معتقدند تکالیف شرعی از برخی اولیا ساقط می‌شود و آن‌ها حقیقت را به‌طور مستقیم و با کشف و علم لدنی از خداوند دریافت می‌کنند.

[10] - تفسير ابن كثير (۳/ ۴۴۰)

[11] - تفسير ابن كثير (۱/ ۲۱۶)

[12] - الشفا (۲/ ۲۸۱)

[13] - تفسير ابن جرير (۶/ ۱۲۶)

[14] - تفسير ابن كثير (۱/ ۵۷۲)

[15] - تفسير ابن جرير (۹/ ۳۵۲)

[16] - روایت بخاری (۴۷۳۷)، ومسلم (۱۱۳۰)

[17] - تفسير ابن أبي حاتم (۱/ ۱۲۶)

[18] - همان

[19] - تفسير ابن كثير (۱/ ۱۸۳)

[20] - صابئه دو نوع هستند: ۱. حنفاء که مانند کسانی هستند که پیش از نسخ و تحریف، پیرو شریعت تورات و انجیل بودند، و این گروه خداوند در قرآن از آن‌ها ستایش کرده است. ۲. صابئه مشرکین که قومی هستند که فرشتگان را می‌پرستند و به روحانیت‌های آسمانی عبادت می‌کنند. برای اطلاعات بیشتر مراجعه شود به: «الرد علی المنطقیین» (۴۵۴)

[21] - الجواب الصحيح (۳/ ۱۲۵) با اندکی تصرف.

[22] - الجواب الصحيح (۲/ ۲۱۶)

[23] -  تفسير القرطبي (۳/ ۶۸)

[24] - تفسير ابن جرير (۶/ ۵۷۱)

6 التعليقات
wBcXLtoijFURXu 2024-12-20

BGIrbHMvGzUm

mDWxFByD 2024-12-17

pfxzpvmYJo

إضافة تعليق

لن يتم نشر البريد الإلكتروني